|
|
|
|||
در انتظار...
هنوز بر لب سرخ تو ردّ لبخند است
مطلب بعدی »
بخند چون که برای دلم خوشایند است چقدر جاذبه دارد نگاه گیرایت هنوز عکس نگاهت به قاب دل بند است چنان عکس نگاهت به قاب دل بند است چنان جسور و بزرگی که خاک خلقت توست ز نسل خاک بلندی که در دماوند است از آن شبی که تو رفتی ببین چه کرده دلم به رغم این همه مدت به عشق پابند است دو چشم زل زده بر در و آب و آیینه هنوز کوچه معطر به بوی اسپند است و من نشسته به راهت که میرسی یک روز برای دیدن رویت دلم چه خرسند است در انتظار تو هستم به خانهات برگرد و یا بگو که نشان پلاک تو چند است؟ عزیزی آرام، سجاد |
|||||
|