|
|
|
|||
کمی از بدی شهدا بگوییمپنجشنبه 11 دی 1348
بعضي از شهدا يك مقداري بد بودند! بعضي هايشان هم شايد بيشتر. مثلاًآنهايي كه به كسي اجازه نميدادند مزاحم خلوتشان با خدا بشوند. شمابگوييد، چكار…
«لندرور» و اسب زوروپنجشنبه 11 دی 1348
آن اوائل حاج آقا بخشي يك جيپ «لندرور» سبز رنگ داشت كه عقب آنپر بود از بيسكويت و پفك و عطر و جانماز. هر موقع با آن ماشين كه دوبلندگو رويش…
امان از دست عمو حسینپنجشنبه 11 دی 1348
خيلي با صفا بود. آن طور كه خودش ميگفت بچه چهارراه مولوي تهراناست. باور نميكردم، مگر اينكه توي عمليات روحياتش را ديدم. خدا وكيليكَكش…
جبهه رفتن خشکه مقدس هاپنجشنبه 11 دی 1348
عبدالله از آن دست خشكه مقدس ها بود كه نماز خواندنش يكساعت طول ميكشيد. گوشه مسجد هميشه جاي او بود. هشت سالجنگ، از قم آن طرف تر نرفت. البته…
مداحی با اعمال شاقهپنجشنبه 11 دی 1348
وقت کردی نفس بکش
تند تند غذا می خورد. جویده و نجویده لقمه اول را که می گذاشت سر دهانش لقمه دوم در دستش بود. پشمک را به این سرعت نمی خوردند که او غذا می خورد. با هم رفیق…
ظرفهای شیرینی مثل دل مومن پاک میشود!پنجشنبه 11 دی 1348
سر شب سید جواد ویرش گرفت که مجلس دعای توسل راه بیندازد. هر چه گفتم: «سید جان! قربان جدت! آخر کجا دیدی شب عید بیایند و گریه کنند و دعای توسل بخوانند؟» که بهم براق شد و گفت:…
آپاراتی دشمنپنجشنبه 11 دی 1348
راننده آمبولانس بودم، در خط حلبچه؛ روزي با ماشين بدون زاپاس رفتم جلو شهيد و مجروح بياورم. دست بر قضا، يكي از لاستيك ها پنچر شد. رفتم به يكي از برادران واحد بهداري گفتم:…
آخ جان گیلاسپنجشنبه 11 دی 1348
حسينيه گردان، به خصوص در زمستان، حكم صحراي عرفات را داشت؛ خلوتي براي بيتوته كردن در همه ساعات شبانه روز. هر وقت به آنجا مي رفتي در گوشه و كنار آن بچه ها اوركت يا پتويي…
آخ کربلای پنجپنجشنبه 11 دی 1348
پسري فوق العاده با مزه و دوست داشتني بود. بهش مي گفتند: «آدم آهني!» جاي سالم در بدنش نداشت؛ آبكش به تمام معنا! آن قدر طي سال هاي جنگ تير و تركش خورد كه «كلكسيون تير و…
آخ کمرم شکستپنجشنبه 11 دی 1348
خدا رحمت كند اكبر جمهوري را. قبل از عمليات از او پرسيدم: «در اين لحظات آخر، راستش را بگو، چه آرزويي داري و از خدا چه مي خواهي؟» او كه فوق العاده بذله گو بود، گفت: «با…
|
|||||
|