جوانی پاک و بی ریا، نام زیبایش محسن در سال1344 در شهر اصفهان دیده به جهان گشود. دوران نوجوانیش مصادف بود با طاغوت ستم شاهی، او نیز همانند دیگر حق جویان در صحنه های مبارزه علیه رژیم شرکت فعال داشت. فعالیتهای مذهبی، جلسات قرآن و برنامه های کوه نوردی و انتظامات محلی از جمله فعالیتهای این شهید بزرگوار در طی دوران انقلاب بود.
همزمان با شروع جنگ تحمیلی پس از طی دوره ی آموزش نظامی راهی جبهه های جنوب شد و در چندین عملیات حضوری پر ثمر داشت. در کنار مبارزه با دشمن و فعالیت در جبهه ها به تحصیل علم نیز مشغول بود به گونه ای که موفق به قبولی در رشته ی مهندسی برق دانشگاه صنعتی اصفهان شد در آن زمان او جبهه را برتر از دانشگاه می دانست برای همین، بارها با آرزوی شهادت و قلبی مملو از عشق و اخلاص و ایمانی محکم برای شرکت در عملیات های دیگر عازم جبهه می شد. هق هق گریه ها و سوز دل در نماز شب های سنگر روح او را آماده ی پرواز می نمود، تا اینکه سحرگاه وصال نزدیک شد و در موقع نگهبانی، بر اثر برخورد ترکش به پیشانی مجروح و پس از پانسمان جراحت در پی مأموریتی آرپی جی خود را بر دوش و لحظاتی بعد دعوت آسمانی را لبیک و همزمان با سالروز شهادت مولایش امام محمد باقر در 31/4/67 به کاروان شهیدان پیوست.
این شهید عزیز در قسمتی از دست نوشته ی خود خطاب به مردم آورده : ای وارثان انقلاب اسلامی ، پس از 1400 سال میراثی به شما رسیده که با خون بدست آمده و با خون حفظ شده ، پس شما هم با خون نگاهبانش باشید هجرت کنید از گناهانتان و با نفستان جهاد کنید.
در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست ریش باد آندل که با درد تو خواهد مرهمی
گوشه ای از وصیت نامه شهید محسن هنردوست
گناهکارم و چشمم فقط و فقط به رحمت بیمنتهای او دوخته شده است. میروم شاید که این عبد عاصی را هم به جوار رحمتش راه دهد. ان شاءا... و این تردید هم بواسطه گناهان زیاد من است. خدایا، پروردگارا، خالقا، ای رب من و رب همه عاجزانه از تو میخواهم که این وامانده در بیابان سوزان معاصی را به قافله پرنور شهدا ملحق کنی.
پدر و مادر عزیز و مهربانم، برادران و خواهران بزرگوارم، از همه شما حلالیت میطلبم و خاضعانه میخواهم که برایم از خداوند متعال طلب عفو و مغفرت کنید.
ای وارثان انقلاب اسلامی، پس از 1400 سال، میراثی به شما رسیده است که با خون بدست آمده و با خون حفظ شده، پس شما هم با خون نگاهبانش باشید، هجرت کنید از گناهانتان هجرت کنید، با نفستان جهاد کنید.
یک دست نوشته از محسن
و روزی خواهد رسید که گویا آن لحظه را جلوی چشمم میبینم. تمام وقایع این دنیا، تمام ماجراها، تمام شکستها و پیروزیها، همه و همه و هر آن چیزی که در این دنیا اتفاق افتاده و خواهد افتاد، گویا خورشیدی است که با طلوعش از فجر، شروع و با غروبی در آن سوی زمان به پایان میرسد. اصلا انسان همه چیز را در جلوی چشمش میبیند. انگار قیامت برپا شده است ولی انسان در غفلت و خودسری به سر میبرد. آخر انسان تا چه حد مغرور و خودخواه است وخداوند چه دقیق فرموده که: دنیا متاع الغرور است، تا وقتی هست، همه را در کام خود میکشد و آنها را به سر منزل بدبختی و فلاکت میرساند مگر آنهایی که شیفته و فریفته این دنیای فانی نشدند و خود را هرگز به این کالای پست و بیارزش نفروختند. آنها قیامت و ارزش خود را شناختند و فهمیدند که دنیا چون پشیزی است در مقابل عظمت روح و بزرگی مقام و مرتبه انسان. و چه بسیار در قرآن به این مطلب اشاره شده است که اکثر انسانها در دنیا خسری بزرگ خواهند کرد و نفوس خود را به متاعی بسیار ناچیز خواهند فروخت. خوشا به حال آنهایی که به جنتالمأوی او برسند چرا که فقط آنجا مأوی و مسکن امن است. اگر انسان بخواهد جایی رابرای سکنی گزیدن انتخاب کند فقط بهشت ابدی ارزش چنین روح بزرگ و عظیمی را دارد و نه هیچ جای دیگر.