شهید در سال 1336 در شهرستان نجف آباد متولد شد. در ابتدای کودکی در چهره او مردانگی و شجاعت نمودار بود و از معدود مردان انقلابی بود که در اوج خفقان رژیم سفاک پهلوی به مبارزه با آن رژیم برخاست و مبارزه خود را با رو به رو شدن با افراد جنایت کار و مفسد جامعه شروع کرد. پس از دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان (که با موفقیت بسیار عالی این دوره ها را پشت سرگذاشت و چون وضعیت اقتصادی خانواده اش خیلی خوب نبود اکثر اوقات به کارهای طاقت فرسا برای امرار معاش می پرداخت ). و از اخذ دیپلم، مبارزات سیاسی او اوج بیشتری گرفت. در سال 55 که تظاهرات برپا شده بود و مردم با عوامل ساواک روبه رو شده بودند شهید، هنگامی که رئیس شهربانی وقت به مسجد جامع می آمد، او را به زمین زد و شروع به کتک زدن او کرد و این شجاعت در آن زمان در هیچ کس وجود نداشت. و یک بار نیز در تظاهرات میله ای آهنی بر سر یکی از عوامل ساواک کوبید و پس از جریاناتی دستگیر شد، ولی با زیرکی خود را نجات داد.
شهید در برخورد با عوامل ساواک و دشمنان مردم و اسلام هیچ گونه ترسی در وجود خود احساس نمی کرد. پس از آن در کنکور شرکت کرد و در رشته زبان انگلیسی قبول شد و شروع به تحصیل کرد و بعد از پیروزی انقلاب همیشه در کنار افراد انقلابی مبارزه می کرد و پس از پیروزی انقلاب به شهر کرد رفت. به طور کلی او همیشه یاور مظلومان و دشمن خائنان بود . به طوری که قسمت اعظم حقوق خود را صرف خانواده های بی سرپرست منطقه شهرکرد می کرد.
شهید با شروع جنگ تحمیلی همیشه در جبهه ها حضور داشت. در همه عملیات ها شرکت می کرد و همگان را تشویق می کرد که در جبهه ها فعالیت کنند . شهید چون از کودکی با محرومیت و سختی بزرگ شده بود، درد و رنج محرومان را درک م یکرد و در راه خدمت به محرومان از هیچ کوششی دریغ نمی کرد. او همیشه در فکر خود مسایل اجرایی را مرور میکرد و همیشه در فکر دفاع از میهن بود تا این که از طرف جهاد سازندگی در عملیات بیت المقدس شرکت کرد و یک بار مجروح شد و در عملیات والفجر 8 با شهامت، در جا ده سازی و مهندسی جهاد فعالیت می کرد. او سر انجام در تاریخ 21/2/65 در منطقه فاو به درجه رفیع شهادت نایل شد و به خیل پر عظمت شهیدان پیوست.
ای خداوند بزرگ! همان گونه که بر من منت گذاشتی و مرا از کلیه موهبات خود برخوردار ساختی، بارالها! من که در مقابل این همه به جز کفران نعمت کاری انجام ندادم ولی باز دریچه های رحمتت بر من گشوده گشت و هر لحظه شرمندگی در مقابل ذات پاکت بی شتر شد. از تو میخواهم که بازهم پس از این همه کرامت این فرزندانی که قلبم همیشه برای آنها می تپد، این جگر گوشه های مرا در پناه خودت حفظ فرمایی و آنها را از جمیع خطرات مصون بدار.خدایا! من که کاری در راه رضای تو انجام ندادم، ولی اگر بنا باشد کشته شدنم شهادت در راه تو باشد، نتیجه این شهادت را از ما قبول کن.
این روزها خیلی احساس ضعف میکنم در مقابل جوانان و نوجوانان عزیزی که کمال انقطاع الی الله نصیبشان شده و خدا شاهد است که به حالشان غبطه می خورم. آنچه دیده ام در وصف نمی گنجد. فقط باید از نزدیک دیده شود، در پات کهای آنچنانی دشمن و مقاومت فرزندان اسلام دیده شود، آن گاه معلوم می شود که چیزی جز اسلام عزیز نمی تواند انگیزه این دلاوری ها باشد. آن ها خیلی سریع حرکت الهی را شروع کرده اند که ماها و خیلی از ما بزرگ ترها قدرت تصور چنین حرکتی را نداریم.
65/2/10