در پگاه شنبه نهم جمادی الاخر سال 84 مطابق با 23/7/43 در همان روزگارانی که امام فرموده بود سربازان من دیده به جهان گشوده اند. کودکی در یک خانه محقر در محله پزوه خوراسگان دیده بجهان گشود. پدر در اثر عشق و علاقه ای که خاندان عصمت و طهارت بخصوص حضرت فاطمه الزهراء (علیها سلام) داشت، نام او را محسن گذاشت. پدر از همان اوان کودکی نذر کرد که محسن را پس از تحصیل به حوزه علمیه قم بفرستد. محسن از طفولیت با عشق به سالار شهیدان پرورش یافت. در جلسات حجه ابن الحسن العسکری و دعای ندبه همچون پروانه به عشق دیدار شمع جاویدان پرواز کرد. محسن با نام امام زمان و با یاد او رشد کرد. از هفت سالگی به مدرسه ابتدائی رفت در حالی که در دانشگاه سالار شهیدان نام نویسی کرده بود. در ایام محرم و صفر بخصوص برنامه های عاشورای حسینی و در مراسم هر ساله محل یاری شفیق برای پدر و خدمتگزاری صدیق برای سالار شهیدان امام حسین علیه السلام بود. محسن در جلسات مذهبی قبل از انقلاب فعالانه شرکت داشت و پدر که شیفته روحانیت مبارز بود. محسن نیز با چنین عشق پرورش می یافت. در مبارزات قبل از انقلاب و توزیع نوارهای امام امت بی مانند بود.
گوئی محسن با سخنان امام آشنائی کامل داشت چون در خانه انها کلیه نوارهای امام از سال 42 به بعد موجود بود. با درسهای شهید مطهری آشنائی کامل داشت. شاید در محل کمتر کسی را می توان یافت که چون خانواده آنها از نوارهای امام امت دیگر روحانیت مجاهد استفاده کرده باشد. محسن از آرشیو نوارهائی استفاده می برد که تعداد آنها از ده هزار بیشتر بود. محسن در چنان جوی ساخته شد که گوئی به تمام اخلاق حسنه انسانی آشنائی کامل دارد. حجاب و حیاء مهر و وفا از نمونه های بارز و شخصیت آفرینی محسن بود سیمای پر صلابت او خبر از مظلومیت یک هزار و سیصد ساله مبارزات شیعه در تاریخ خونبار او میداد. در پهنای صورتش دریائی از آزرم موج می زد تو گوئی که چهره معصوم گونه او آئینه ای است از سیمای همه جوانان پاک نهاد مسلمان.
محسن با تشکیل بسیج مدارس با پی گیری تحصیل و عشق و علاقه به آن در کلاسهای عقیدتی سیاسی شرکت میکرد تا آنکه با تشکیل بسیج محل و پایگاه جوانان مبارز از اعضای فعال آن گردید.
محسن با اینکه چثه ای ضعیف و لاغر اندام داشت چنان خود ساخته بود که با همه شوق به درس و عشق و علاقه برای رفتن به حوزه علمیه، مبارزه با کفر و شرک جهانی را بر هر کاری دیگر ترجیح می داد. محسن آنچنان صمیمی و دوست داشتنی بود که همه دوستان را برادر خود می دانست و به راستی برادری بود پر از مهر و عطوفت.
با شروع جنگ تجاوزکارانه و فرمان امام برای دفاع از میهن اسلامی، محسن دیگر نتوانست در سنگر مدرسه بماند و برای رفتن بسوی کربلای خوزستان هیچ قدرتی را یارای آن نبود که سد راه او گردد. محسن که در تمامی جبهه ها بخصوص تنگه چزابه در آن حماسه آفرینیهای سلحشوران ایران که در تاریخ چند صد ساله اخیر مثل و مانند نداشت شرکت داشت. در نبر بستان گلی بود به شکوفائی همه لاله های گلستان.
محسن برای شکافتن خیمه ظلم و آتش زدن بر خرمن بی دادگران هفت اقلیم در سحرگاه عشق چون خورشیدی تابناک درخشیدن گرفت. در نبرد عظیم فتح المبین با عشق رفتن به بیت المقدس تا فتح خونین شهر با مرکب ایثار رکاب کشید تا سرانجام با پرچم فتح بر فراز بلندای شهر قهرمان پرور تاریخ شیعه به تکبیرگوئی ایستاد. در رمضان که ماه خودسازی است برای نبرد با شیطان درونی به دانشگاه جنگ اسلام بر علیه شیطان بزرگ رفت و در شرق بصره برای فتح کربلا تا محرم خونبار و عاشورای بزرگ سرزمین ایران در کنار عموی ایثارگرش به نبرد با کفر جهانی ادامه داد تا آنکه تا طلوع سپیده والفجر چون اختری فروزان در پگاه والفجر 2 درخشیدن گرفت تا با ایثاری بی همانند در والفجر 3-4-5 و 6 بتواند دین خود را به امام بزرگ خویش و انقلاب ایران ادا کند.
محسن در سالهای نبرد همان روحش در آسمان عشق الهی برای پیوستن به همه شهیدان در اوج آسمان لایتناهی به گردش بود سرانجام علی گونه در نبرد بزرگ خیبر شرکت نمود تا آنکه در اوج فتح خیبر، لیلای بزرگ عشق در تاریخ پنجشنبه 11/12/62 بر اثر خمپاره دشمن مرغ روح ملوکوتیش بدون سر از جزیره مجنون بسوی سوره المنتهی عشق پرواز کرد و سرانجام آنکه می خواست پس از پیروزی انقلاب و فتح کربلا داماد شود همچون علی اکبر حسین، بدون سر در حجله گاه عشق نشست و با عروش شهادت هم آغوش گشت.
والسلام
یادش گرامی تا عشق پایدار و راهش پر رهرو باد
بسم الله الرحمن الرحیم
والحمدلله رب العالمین و الحمدلله الذی یؤمن الخائفین و ینجی الصالحین و یرفع الستضعفین و یضع المستکبرین و یهلک ملوکا و یستخلف آخرین و سلام علی زعیم مله و الدین نائب الامام الخمینی
بنا بر وظیفه شرعی و کسب رضای خدا متن زیر را با ایمان واعتقاد کامل به آن به عنوان وصیتنامه می نویسم.
الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیلالله باموالهم و انفسم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون
آیه 20 سوره توبه
با عرض سلام، خدمت یگانه منجی عالم بشریت ، بر پا کننده حکومت جهانی اسلام، حضرت ولی عصر امام زمان عجلالله تعالی فرجه و با درود بر نائب بر حقش امید مستضعفان جهان، حضرت آیتالله العظمی الامام الخمینی روحی و ارواحنا فداه و با درود و سلام بر شهیدان پوینده راه حسین که فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین زمان را لبیک گفتند و از خود گذشتند و به خدا رسیدند بلکه شهیدان رفتند و به معشوق شان رسیدند و لکن راه و هدفشان باقیست و پوینده میطلبند. کجایند فریاد کنندگان « یا لیتنی کنت معکم فافوز معکم» کیانند عاشقان حسین که روز آزمایش فرا سیده، امرو پسر فاطمه خیمنی کبیر برای نصرت دین خدا بر کفر جهانی یاری میطلبد. مرگ حق است پس چه بهتر که آن را چون حسین خود انتخاب کنیم و به سعادت ابدی برسیم.
اینجانب بنا بر وظیفه شرعی و اطاعت از امر ولی فقیه به منظور یاری دین خدا ، پس از مدتها انتظار خداوند این منت را بر من گذاشت تا توانستم در راه خدا هجرت کنم، به امید این که پوینده راه شهیدان دین و قرآن که عاشقانه و مظلومانه به معبودشان پیوستند و به فوز عظیم شهادت نائل شدند باشم.
حقیر که در مدت عمرم نتوانستم خدمتی به اسلام و قرآن کنم باشد که خون ناقابلم و رضایت خداوند سبحان را کسب و من را نیز جزء سالکان راهش قرار دهد. معاندین و منافقین بدانند که دادن خون برای حسین چیز کم ارزشی است و راحتطلبان که به قول قرآن گفتند: « لا تغفروا فی الحر» نرود در گرما (برای جهاد) بگو: «نار جهنم اشداً حراً لو کانوا یفقهون» آتش دوزخ سختتر است در گرما اگر فهم داشته باشید.
«ان الانسان لفی خسر» حل شدن در مسائل مادی انسان، اخلاص انسان را میگیرد و انسان همیشه در زیان میباشد.
حال که دیو صفتان شیطان پرست، چنگالشان را به خون آغشته و جسم من در میان شما نیست، مرا غمی نیست چون که مطمئناً برادران و دوستان وفادارم سنگرهای جبهه را خالی نخواهند گذاشت که روز عمل است و بقول شهید مظلوم بهشتی : «بهشت را به بها میدهند نه به بهانه» و جنگ را آنقدر ادامه خواهیم داد که از طریق کربلا به قدس برویم. ای پدر و مادر عزیزم بر شما درود و سلام باد که برای من زحمات گرانقدری کشیدید و در این راه مرا یاری دادید از این که نتوانستم آن طور که باید و شایسته بود حق فرزندی را بجا آورم مرا ببخشید و از ای که خداوند سبحان این منت را بر من گذاشت سر به سجده نهید که فرزندی بزرگ کردید که افتخار معامله با خدا را داشت که شیرینی شنهادت در راه خدا با این لذات مادی و زودگذر دنیای مالی قابل مقایسه نیست و به این گفته خدا عمل کنید که «الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون»
انشاء الله که از این آزمایش الهی سرافراز و موفق بدر آیید. از برادران کوچک خود میخواهم که خدمتگزار به اسلام و مسلمین باشند.
همشهریان عزیز و گرامی؛ وحدت را به رهبری امام امت، تبلور اسلام راستین حفظ کید که نابودی دشمنان در گرو آن است و برای رفتن و برپایی هر چه با شکوهتر دعاهای کمیل و توسل و ندبه و جلسات قرائت قرآن و تفسیر آن و نماز جمعه سستی نکیند که راه سعادت و خودسازی ما در گرو این سری برنامههاست.
از همگی اقوام و آشنایان و دوستان که ذکر نامشان ممکن نیست حلالیت طلبیده، چشم امیدم به دعاهای شماست ودر اینجا از شما پدر و مادر عزیزم و تمام اقوام و دوستان و آشنایان و همسرم میخواهم که در عزای من گریه نکنید، لباس مشکی نپوشید ، لباس نو بپوشید و بگویید عروسی محسن است. حدود یک سال نماز و سی روز روزه برایم گرفته و مقدار پولی که در بانک قرضالحسنه دارم خمس آن را بدهید و مقدار دو هزار تومان آن را برای رده مظالم و بقیه آن را به حساب جنگ بدهید.
و اما ای پدر عزیزم؛ باید مرا ببخشید چون که شما آرزو داشتید که بعد از ادامه تحصیل خود به لباس روحانیت بروم، اما همین کار هم لیاقت میخواهد و من لیاقت آن را نداشتم و ای پدر عزیزم شما به فعالیت خود ادامه بده و سعی کن که جلسات عاشورا و محرم را با شکوهتر انجام دهی و مدرسه علمیه امام صادق علیهالسلام خوراسگان را هر چه زودتر با کمک مدرم درست کندی که امت شهیدپرور بتوانند از آن جا استفاده خوب ببرند و کمک به جبههها را یادتان نرود. چون که مال دنیا هیچ ارزشی ندارد. از همه شما خانواده محترم خویش میخواهم که در عزای من گریه نکنید و پرچم خونبار امام حسین علیهالسلام را بر سر در خانمان برافرازید و خوشحال باشید که چنین فرزندی را هم چون علی اکبر حسین در راه خدا دادهاید و همیشه بگویید که «انالله و انا الیه راجعون»
در پایان تأکید میکنم راهی را که انتخاب و مطالبی را که انگاشتم نه از روی احساسات بلکه حقیقی بوده و از ته دل و باعقل و فهم و درک به آن رسیدم. جنازهام را از مسجد المهدی عجلالله تعالی فرجه پزوه تشییع و در گلستان شهدا نزد عمویم دفن کنید.
والسلام علی من التبع الهدی
خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر با بکاه و بر عمر او بیفزار
رزمندگان اسلام پیروزشان بگردان
معلولین و مجروحین شفا عنایت فرما
زندانیان اسلام آزادشان بگردان
آمین یا رب العالمین
وصیت نامه اینجانب محسن فشارکی، نوشته شده در تاریخ 26/7/1362 ساعت 3 بعد از ظهر روز عاشورای حسینی
به امید پیروزی رزمندگان اسلام بر علیه کفر جهانی