سال ۱۳۴۲ بزرگ مردی دیگر از روستای هونجان دیده به جهان گشود. پدر و مادر نامش را محمدرضا نهادند و از همان کودکی او را با تعالیم زیبای اسلام آشنا نمودند.
هنگام فرا رسیدن زمان تحصیل با عزمی راسخ قدم در میدان دانش گذاشت و توانست تا سوم دبیرستان مقیم محفل علم آموزان باشد.
با طلوع خورشید انقلاب در صف تظاهرکنندگان در آمد و پس از پیروزی به گشت و نگهبانی همت گمارد و تمام تلاشش را برای حفظ دستاوردهای انقلاب گماشت. او که رخت تعلقات از تن برکنده بود به سوی جاده ی بندگی قدم نهاده و خود را مقید به انجام تمامی فرامین اسلام می کرد.
با یورش دشمن خونخوار به خاک میهن قصد جهاد نمود و با عضویت در مدرسه ی عشق راهی میدان کارزار شد. لشکر امام حسین۷، گردان یا مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شاهد دلاوری ها و شجاعت های او بود و سرانجام در هفتم مردادماه سال ۶۱ وجود نازنینش سوار بر سمند شهادت ساکن کوی یار گشت.
خدا یکی است . اشهدان لااله الا اله و اشهد ان محمد رسول الله.
سلام بر حضرت مهدی (عج) امام زمان و نایب برحقش رهبر عزیز امام امت خمینی کبیر، سلام بر همه رزمندگان اسلام، سلام بر همه شهدای اسلام، سلام بر مردم شهیدپرور ایران و سلام بر پدر و مادر و خواهر و برادران شهدای عزیزی که جان برکف خون خود را در راه حق نثار کردند.
باعرض سلام چند سخنی با پدر و مادر و خانواده عزیزم. پدر و مادر عزیزم اگر بنده لیاقت شهید شدن را پیدا کردم ، هیچ نگران بنده نباشید و هیچ ناراحتی از غیبت بنده نداشته باشید. آری بنده هیچ نگرانی از دست هیچ کسی ندارم و امیدوارم که تمام رفیقان و دوستان و آشنایان مرا حلال کنند و همیشه راهگشای انقلاب اسلامی باشند و همیشه درباره انقلاب از (خود) ، خودگذشتگی نشان دهند. دیگر عرضی نیست. خداحافظ
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر بیفزا