پاسدار شهید آیت الله حاج هاشمی فرزند ابراهیم در تاریخ 7/9/42 در اسفرجان در خانواده ای زحمت کش و مذهبی دیده به جهان گشود. تخصیلات ابتدایی و راهنمایی را در اسفرجان به پایان رساند و برای ادامه تحصیل در دبیرستان به شهرضا رفت و پس از اخذ دیپلم در دانشگاه صنعتی اصفهان در رشته مهندسی مکانیک قبول شد. در سال سوم دانشگاه مشغول به تحصیل بود که در کلیه تظاهرات علیه رژیم پهلوی شرکت نمود. او در اجرای فرامین امام فعال و علاقمند به انقلاب و جمهوری اسلامی ایران بود. جوانی مودب و خوش رفتار ، با ایمان و با تقوا و در انجام امور مذهبی جدی و کوشا بود. یک دوره یکساله بهیاری را طی نمود و در عملیات والفجر 4 خدمات شایانی انجام داد. پس از آن با گذراندن دوره آموزش نظامی به طور داوطلب از طرف جهاد دانشگاه صنعتی اصفهان به جبهه جنوب اعزام و پس از مدتی مبارزه در عملیات والفجر 8 پس از تصرف فاو در تاریخ 25/11/64 به درجا رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاک این دانشجوی شهید را به شهرضا حمل و پس از مراسم تشییع در گلستان شهدای شهرضا به خاک سپرده شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
«ان الله اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم الجنة یقاتلون فى سبیل الله فیقتلون و یقتلون »
«الذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبیل الله باموالهم و انفسهم فاولئک هم الفائزون»
آل عمران 169 و 111 توبه
اگر باشد قرار آخر بمیرم
نمىخواهم که در بستر بمیرم
خدایا کن شهادت را نصیبم
که همچون اکبر و قاسم بمیرم
همى خون را بریزم بهر دینم
چو مرغان شکسته پر بمیرم
همى خواهم براى حفظ قرآن
براى یارى رهبر بمیرم
«الهى عظم سلطانک و على مکانک و خفى مکرک و ظهر امرک و غلب قهرک و جرت قدرتک و لایمکن الفرار من حکومتک یا ولى المؤمنین یا غایة آمال العارفین یا غیاث مستغیثین یا حبیب القلوب العارفین و یا اله العالمین »
شاید هنگامى که شما این نوشته را مىخوانید دیگر من در این دنیا نباشم و از حال مادى خود خارج شده باشم زیرا شما با این طریق است که انسان به سعادت مىرسد.
این بنده ناچیز بر اساس رسالت و مسئولیتى که حس نموده بودم در راه الله و براى پاسدارى او حراست از انقلاب کبیر اسلام که خونبهاى هزاران هزار شهید و مجروح است و در جهت تداوم انقلاب کربلا به جبهه آمدم و به جنگ علیه کفار ضد خدا پرداختم من گام نهادن در این مسیر الهى را یک فریضه مىدانم و در این راه اگر دشمن را شکست دهیم پیروزیم و اگر به ظاهر شکست بخوریم و کشته شویم باز هم پیروزیم.
به هر حال این مایه شکر و افتخار براى من و شماست که در این راه به شهادت مىرسیم درخت انقلاب اسلامى براى پا گرفتن و سیراب شدن احتیاج به خون دارد اماممان روح خدا روح الله«هل من ناصر ینصرنى» فریاد مىکند و بر ملت مسلمان ایران واجب است که بر این پیام امام لبیک گفته و این درخت را با خون خود سیراب کند. من خوشحالم که جان ناقابلم را نثار اسلام و مکتب حضرت محمد (ص) و على (ع) مىکنم و افتخار مىکنم که مکتبم اسلام کتابم قرآن پیامبرم محمد (ص) و رهبرم حضرت امام خمینى است اسلام و رهبرى که به من نماند چگونه بیندیشم و چگونه راهم را انتخاب کنم شکر خدا مىکنم که قدرى مهلتم داد تا اسلام واقعى را بشناسم و در خاموشى جهل از دنیا نروم من با وجود تمام محبتى که به خانوادهام داشتم از خانواده در دنیا است برداشته و چشم پوشیدم و به جبهه آمدم مگر عشق به خانواده و محبت آنها مىتواند در برابر عشق به خداوند و راه او ذرهاى ارزش داشته باشد !
خداوندى و پروردگارى که ما را آفرید و نور ایمان و عشق به خود را در دل ما قرار داد تا بتوانیم در راه تو دست از جان و مال و خانه و کاشانه خود برداریم و سر و جانمان را در راه او فدا کنیم.
و از اینها گذشته چه جایى براى انسان عاشق خدا بهتر از جبهه؟ بهترین محل خودسازى
جبهه مدرسه عشق است جبهه کارخانه آدم سازى است و جبهه جایگاه عاشقان مکان دیدار مهدى است عشق است و شور است و وجود است آنجاست که پاکترین افراد امت اسلان در آن جمعند افرادى که خود را فراموش کردهاند و تنها خدا را مىبینند و حق را .. جبهه حجله گاه تازه دامادان است و خاستگاه عاشقان ره وجود و قربانگاه اسماعیلیان و حسینیان زمان است.
سخنى چند با خانواده و برادرانم برادرانى که من با آنها افتخار آشنایى داشتهام و همواره براى من الگو بودهاند امیدوارم الگوى دیگر برادران همچو من نیز باشند که من راهم را راه آنها قرار دادم که راهشان همانا راه امام است.
من که لیاقت وصیت به آنها را ندارم اما باز به آنان توصیه مىکنم که همواره در خط ولایت فقیه و خط انقلاب باشند.
اما وصیت به خانوادهام
پدر و مادر عزیزم در زندگى رنج فراوان به شما دادم ولى امیدوارم که جانم را در راه شما فدا کنم که راه شما راه خداست امیدوارم هیچ وقت به من ناکام نگویید چون در نهایت به کام خود رسیدم که بالاترین نعمتهاست
پدرم از شما متشکرم که همانند ابراهیم خلیل الله فرزندت را به قربانگاه فرستادى .
مادر عزیزم که بعد از خدا عزیزترین و مهربانترین موجود است در نزد من هستى من به وجود تو مادر افتخار مىکنم که چنین فرزندى را تربیت کردى که بتواند افتخاراسلام باشد خوشحالم که بالاخره بر احساسات مادرانهات غلبه کردى و فرزندت را در راه خدا عازم میدان نمودى امیدوارم که براى از دست دادن دیگر فرزندانتان در راه خدا باشید.
بزرگترین وصیت من به پدر و مادر و خانواده و اقوام و خویشانم آن است که همواره در راه خدا و براى خدا تلاش و کوشش نمایید و همواره در خط ولایت فقیه باشید و مبادا که بر خلاف اسلام و امام عزیزمان و امید امت و اماممان حضرت آیت الله منتظرى حرفى زده و یا قدمى برداشته شود.
از مال دنیا که چیزى ندارم اما از شما مىخواهم که سه سال نماز و سه ماه روزه بدهید برایم بخوانند و بگیرند. از شما مىخواهم که جسدم را در گلستان شهداى قمشه در جوار دیگر شهیدان به خاک بسپارید در اولین شب جمعه شهادتم دعاى کمیل در حسینیه برگزار نمایید. اجرکم عندالله.
از خداوند مىخواهم که ظهور حضرت مهدى (عج) را نزدیکتر گرداند و ما را از سربازان ولى عصر و اسلام و قرآن قرار دهد.
پاسدار اسلام و قرآن.
آیت الله حاج هاشمى 20 /7/1361
مطابق با پنجم محرم الحرام 1402هجرى قمرى
یک روزه کفاره دارم که حتما آن را ادا کنید 25 /5/64
خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار
منتظرى نستوه براى نصر اسلام محافظت بفرما
رزمندگان اسلام در جنگ حق بر باطل پیروزشان بگردان
آمین یا رب العالمین
بخشی از مناجات آیتالله
خدایا! دلم گرفته، نمیدانم چه کنم، هرچه فکر میکنم عقلم به جایی نمیرسد. خدایا! خدای من، تو بزرگی; تو کریمی; گناهانم را تو بیامرز. زیاد گنه کردم اما پشیمانم، شرمندهام، خجلم.خدایا، میخواهم بنده تو باشم; میخواهم پاک باشم; میخواهم خوب باشم اما هوای نفس ممانعت میکند. خدایا! نفسم مرا به بیگاری گرفته، بر من سوار شده و مرا به دنبال خود میکشد، مرا بیچاره کرده. خدایا، چه شود که این نفس مرا رها کند؟ خداوندا! وقتی که دیگران را میبینم که با چه صفایی، با چه اخلاصی، با چه پاکی در راهت قدم بر میدارند، از خودم شرم میکنم، خود را کوچک میبینم، احساس حقارت میکنم، خود را در اقیانوس بیکران پاکان همچون خسی میبینم. خدایا! این برادران همه پاکند، همه خوبند اما من در بین آنان بدترینم. شاید در بین همه، من بدترین باشم. از تو میخواهم کمکم کنی، دستگیرم باشی، نجاتم دهی، مرا از شر نفسم برهانی. خدایا، دوست ندارم هیچ جنبندهای از دستم ناراحت شود. خدایا، تو خود شاهدی که راست میگویم اما چه کنم که گاهی نفسم بر من چیره میشود و نمیگذارد آنطور که باید باشم. خدایا، خدایا، عاجزانه از تو میخواهم کمکم کنی، نجاتم دهی، از شر نفس مرا برهانی « یا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ وَ ذِکرُهُ شِفاءٌ وَ طاعَتُهُ غِنًی، اِرحَم مَن رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ وَ سِلاحُه البُکاءُ، یا سابِغَ النِّعَمِ یا دافِعَ النِّقَم یا نُورَ المُستَوحِشینَ فِی الظُّلَمِ یا عالِماً لایُعَلَّمُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».« دعای کمیل »
خدایا! تنها این را میدانم که اگر دستم را نگیری و نجاتم ندهی، غرق خواهم شد; غیر از تو امیدی ندارم. در هر جمعی قرار گرفتهام، هوای نفس نگذاشته آنطوری که مورد رضایت توست، باشم، « یا غِیاثَ المُستَغیثینَ، یا حَبیبَ قُلُوبِ الصّادِقینَ وَ یا اِلهَ العالَمینَ ».« دعای کمیل»
خدایا! اگر بواسطه گناهانم مرا به آتش دوزخ میسوزانی، باکی نیست اما خدایا گناهانم را بیامرز .از من راضی شو، دیگر چیزی نمیخواهم، تنها رضایت تو شرط است. شاید دلیل تمام گناهانمحجابی باشد که بر قلبم کشیده شده و به واسطه آن حقایق را نمیتوانم درک کنم. زبان حال من باتمام وجود این است و بس.
«اِلهی قَلبی مَحجُوبٌ وَ نَفسی مَعیُوبٌ وَ عَقلی مَغلُوبٌ وَ هَوایی غالِبٌ وَ طاعَتی قَلیلٌ و مَعصِیَتی کَثیرٌ و لِسانی مُقِّرٌ بِالذُّنُوبِ فَکَیفَ حیلَتی یا سَتَّار العُیُوب و یا عَلّامَ الغُیُوبِ وَ یا کاشِفَالکُرُوبِ اِغفِر ذُنُوبی کُلَّها بِحُرمَهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ یا غَفّارُ یا غَفّارُ یا غَفّارُ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَالرّاحِمینَ » « آخر دعای صباح حضرت امیر »