»...مى دانستم شهید م ىشوم... زمانى که قصد جبهه کردم، خواب هایى را دیدم که همه بیانگر
شهید شدنم بود. « وصیت نامه اش را که مى خوانى از عاشوراى آن سال زیاد سخن گفته است و
سر انجام در محرم سال 1403 ه .ق و در شب عاشورا و هنگام خواندن زیارت عاشورا همراه دوست
صمیمى اش با ترکش خمپاره بعثیان کافر به صف عاشوراییان پیوست.
طلبه مجاهد محمداسماعیلى فعالیّت هاى مبارزاتى خود را از سال هاى 54 و 55 شروع کرد. او
در پخش اعلامیه ها و افشاگرى ها مى کوشید و یک بار دفتر مأمور ساواک را که به عنوان کنترل،
در مدرسه ملاعبدالله زده بودند، به آتش کشید و همه پرونده هاى آن را سوزاند و پس از آنکه او را
شناسایى کردند، مخفیانه به قم رفت و در آنجا به تحصیل علوم و معارف اهل بیت(ع) پرداخت.
فرازی از وصیت نامه:
شهادتم را در چشم دیدم، آنچنان که زنده بودنم را در دنیاى خویش لمس کردم. آنچنان زندگى را بر خویشتن تنگ دیدم که انگار وجودم شهادت شد و من شهید وجودم گشتم. اگر لحظ هاى بنگرم که من چگونه سیر و
سیاحت را در خود ببینم آن وقت خواهم گفت که شهادت راه بینش و آگاهى وجودم است.