طلبة شهید: صفر علی اشرفی شهر شهید پرور «فریدن» و روستای با صفای «آغچه» در سالیانی دور به سال 1341 در هجوم دودِ اسپند و عطر افشان صلوات، حضور کودکی را جشن میگرفت که ریشه در خون سرخ شقایق داشت. کودکی با چشمانی سیاه که سالیانی دور خون سرخش سیاهی حضور دشمن را در خاک ایران زمین پاک نمود و در تاریخ پر حماسة این خاک پاک جاوید شد. روزهای پر فروغ زندگانی خاکی آن سفرکرده بس شنیدنی است که با هم مرور می کنیم تا بدانیم که چه شد و چه گذشت که صفر علی عزیز بدین مقام و منزلت رسید! ایشان دوران کودکی را در زادگاهش «آغچه» سپری کرد. به خاطر هوش سرشار و استعداد فراوان، یادگیری درس و تحصیل را از پنج سالگی آغاز کرد و در هفت سالگی سال اول را به صورت ارتقایی گذراند، به کلاس دوم رفت. پس از پایان دورة ابتدایی، به خاطر نبود مدرسة بالاتر از تحصیل بازماند و فقط در دل کوچک خویش رؤیای داشتن مدرسة راهنمایی و دبیرستان را می پروراند. چهار سال بعد، رؤیای دیرین علی به زیباترین شکل خویش رنگ واقعیت گرفت و وی به حوزة علمیة «خوانسار» رفت و تحصیلات حوزوی خویش را آغاز کرد. روزها غوطهور در بستان علم و معرفت، باب بیت الغزلِ عاشقی را میگشود و شبها تحصیلات جدید را ادامه میداد و خود را برای ترویج کلمة حق در میان جوانانِ نسل جدید آماده می کرد. سه سال پس از استفاده ار محضر اساتید «مدرسة علمیة علوی» خوانسار، آمادة حضور در دریای بیکران علوم آل محمد -صلی الله علیه و آله- گشت و به مدرسة «الامام امیر المؤمنین-علیه السلام-» رفته، تحصیل را ادامه داد. او به قم رفت تا انوار قدسیة شبهای ملکوتی حرم کریمة اهل بیت (ع) را تجربه کند و غرق در جذبة عشق مراد خویش، زیباترین التماس را اینگونه بسراید: همه شب در آستانت شده کار من گدایی به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی شهید اشرفی همزمان با تحصیل، در پخش اعلامیه و شرکت در تظاهرات و راهپیماییهای پیش از انقلاب فعال بود و در تبیین ماهیت انقلاب حضرت امام-رحمه الله علیه- برای مردم اصفهان نقشی به سزا داشت. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب نیز از پای ننشست و در برگزاری انتخابات و راهپیماییهای کوبندة مردم اصفهان نقشی فعال داشت. باری، علی در طی طریق هفت نهر معرفت، بر خوان کرامت اهل بیت-علیهم السلام- و زیر سایه انقلاب خمینی کبیر سیر می کرد و مشغول بردین از خویشتن بود که ندایی عاشورایی وی را به مسلخ عشّاق خواند. او را دگر جای در حجره و مدرسه و شهر نبود که خاک پاک میهنش، آلوده به چکمة پست تجاوز گشته بود. به «کرمانشاه» رفت و در جبهههای آن دیار، مسئولیت فرهنگی و تبلیغاتی را بر عهده گرفت. شیدای دل خستة روزهای انقلاب و جنگ، سرانجام در دومین اعزام بر جبهههای غرب کشور، آنگاه که از سر پل ذهاب عازم تهران بود، به فیض عظمای شهادت نائل آمد. نوزدهم مهر ماه سال 59 سالروز عروج آن نازنین سبکبار است که اینک ما به خاطراتی چند از روزهای حضور خاکیاش دلخوشیم و ادامه دهندة راه نا تمام او که میراث ماندگار شهیداشرفی با ماست. «روحش شاد و راهش مستدام باد».