حمیدرضا رفیعی دولت آبادی، دومین فرزند محمدرضا و ملوک وحدتی، در شهریور ماه سال 1339 در خانواده ای متوسط و مذهبی در شهر اصفهان متولد شد.
با عشق و علاقه فراوان به تحصیل، دوره ابتدایی را در مدرسه میرزا نصیر آغاز کرد.
تحصیلات راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شاه عباس و دوره متوسطه را در دبیرستان صائب اصفهان گذراند. در سال آخر دبیرستان به این دلیل که عده ای از دانش آموزان مزاحم او می شدند و از او می خواستند که همراه آنها به سینما برود و او نمی خواست آنها را رنجیده خاطر کند، در وسط سال تحصیلی مدرسه خود را تغییر داد.
دوران فراغت خود را در این زمان به ورزش می پرداخت و در رشته کاراته فعالیت می کرد و تا جایی پیش رفت که موفق به گرفتن کمربند مشکی گردید ، اما از این فنون هرگز علیه مردم و افراد ضعیف استفاده نکرد.
در اسفند ماه سال 1357 عضو سپاه گردید.
پس از پیروزی انقلاب در دفاع از مردم مظلوم و محروم و تحت ستم لردگان در جمع چند نفری پاسداران انقلاب به سرپرستی حجت الاسلام مصطفی ردانی پور (شهید) حاضر شد و نزدیک به یک ماه در روستاهای تحت ستم خا نها به تثبیت انقلاب و فرهنگ اسلام پرداخت.
پس از بازگشت از لردگان در کمیته مستقر در شهربانی کلانتری چهار خدمت کرد. پس از مدتی به دعوت دوستانش به کمیته مستقر در زندان منتقل و در آن جا مشغول به کار شد.
با ادغام کمیته های سه گانه، سپاه اصفهان تشکیل و حمیدرضا برای یک دوره آموزش نظامی فشرده انتخاب شد . سپس به عنوان مربی در پادگان جدیدالتاسیس پانزده خرداد و بعد پادگان غدیر مشغول آموزش اعضای بسیج و سپاه گردید . برای اولین بار در 19 سالگی به جبهه
کردستان رفت.
در عملیات های مختلف از جمله: محرم، بدر، خیبر، کربلای 3 و 4و 5 شرکت فعال داشت. علاوه بر کمک به رزمندگان اسلام در کسب تجربیات آموزشی نیز موفق بود.
در سال 1362 به عنوان مسئول آموزش نظامی قرارگاه سوم سپاه برگزیده شد.
در سال 1364 به همراه سه تن از برادران سپاه برای اولین بار در دوره دافوس ارتش شرکت کرد که بر خلاف تصور عده ای از برادران ارتشی که گمان می کردند از عهده این دوره برنمی آید، پس از پایان دوره ضمن کسب نمرات بالا و گرفتن مدرک و لوح یادبود، به عنوان تشویق به سفر زیارتی
سوریه نائل شد. پس از آن به عنوان معاون اطلاعات قرارگاه خاتم الانبیا(ص) معرفی و مشغول به کار شد.
در سال 1366 موفق شد با تلاش بی وقفه جزوات گشتی، شناسایی دیده بانی، جو، زمین، سدموانع و استحکامات ارتش عراق، جزر و مد، عکس هوایی و ده ها مدرک و مطلب با ارزش را تهیه و تدوین نماید.
به دلیل استعداد فوق العاده و علاقه مند یاش مسئول راه اندازی آموزشگاه مخصوص جهت اطلاعات جنگ شد.
در عملیات والفجر 10 به همراه سه تن از فرماندهان سپاه در منطقه عملیاتی شلمچه در اثر بمباران شیمیایی از ادامه مأموریت باز می مانند و به اورژانس اعزام می شوند و از آن جا به شهر باختران می روند . به دلیل شدت جراحات ناشی از گاز خردل به تهران منتقل میشوند.
بیش از 10 روز در بیمارستان بستری بود اما سرانجام در تاریخ 67/1/17 به بزرگترین آرزویش، یعنی شهادت - که مادام از خداوند متعال طلب می کرد- رسید.
وصیت نامه شهید حمیدرضا رفیعی
بسم الله الرحمن الرحیم
همسرخوب وفرزندان عزیزم ، پدرومادرگرامی همه شما را دوست داشتم وراه تا راه حسین است وباید آماده همراه حسین وحسین گونه بودن را بدانیم.
به مصیبت اهل بیت گریه کنید.
وحتماً برای من گنهکاردعا کنید وازهمه دوستان وآشنایان نیز بخواهید مسئله نماز وروزه را .
درکاغذی داخل کیفم نوشته ام حتماً اجرا کنید.
بازهم میگویم زیاد برایم دعا کنید وقرآن بخوانید.
به امید عفو وبخشش الهی .
حمیدرضا رفیعی