»...پله پله تا ملاقات خدا... « در سلام كردن پيشى مى گرفت، سنجيده سخن مى گفت و مراقب
بود كلماتى كه به پدر و مادر مى گويد، حالت دستورى و امرى نباشد. به بچه هاى محله آموزش
احكام و قرآن مى داد. امر به معروف و نهى از منكر مى كرد و اگر كسى خلاف آن را انجام مى داد،
ناراحت م ىشد. به دوستانش كه نيازى داشتند قرض مى داد، ... و همه اينها ملاقات محبوب را نزديك
مى كرد و او را پله پله تا ملاقت خدا پيش مى برد.
...در عمليات، برادر كوچكترش با او بود، به وى سفارش مى كرد »اگر من در عمليات زخمى
شدم معطل من نشو و راهت را ادامه بده... «
در كشاكش انقلاب اسلامى اعلاميه هاى امام(ره) را پخش و تنور راهپيمايى ها را گرم مى كرد.
عشق به دفاع از اسلام و كشور و اطاعت از فرمان امام، او را به جبهه ها كشاند و هر چه مى گذشت
قبساتى از نور خدا دريافت مى كرد. سرانجام افتخار شركت در عمليات بيت المقدس را يافت و بال
به بال عشق بست و تا فراخناى ابديت پرواز نمود.
خدايا! اينك می دانى اكنون كه اين چند سطر را می نويسم، هنوز قلمم از قيد و بندهاى دنيا رها نگشته ولى چه كنم بايد بنويسم و لااقل بدهكاری هاى خود را به خدا و خلق خدا روى كاغذ آورم زيرا وقت تنگ است و حساب الهى همه را در بر می گيرد.