در عملیات کربلاى 3 مسئولیت بهدارى را بر عهده داشت اما همواره خود را یک امدادگر ساده مى دانست. یک روز تعدادى از دوستانش به قسمت آتشبار خمپاره مى روند، مسئول قبضه که فهمیده بود آنها اهل خور و بیابانک هستند مى گوید: ما یک امدادگر داشتیم اهل منطقه شما بود «خدا بیامرزدش»! مى پرسند اسمش چه بود؟ وقتى نام او را مى گوید، جواب مى دهند زنده است.
مسئول قبضه مى گوید: پس در این عملیات شهید میشود.
آرى! صفات و خصوصیاتى که در عباس دیده بود، راست مى گفت، پیش بینى درست در آمد.
شهید رحمانى دو سال در حوزه به تحصیل معارف روى آورد. شور و دلدادگى رزمندگان تأثیر فراوانى روى او گذاشت و به قصد اداى تکلیف عازم جبهه ها شد و ادامه تحصیل را به وسیله نوارهاى درسى گذراند. این شهید والامقام علاوه بر کربلاى 3 در کربلاى 4 و 5 نیز به عنوان مبلغ، امدادگر، مسئول تبلیغات و مسئول بهدارى محور خدمت ها کرد تا سرانجام به کاروان شهیدان پیوست. بسیج روستاى فرخى که او پایه گذارش بود نام و یادش را همواره گرامى داشته است.
فرازی از وصیت نامه:
اى خدا! کمکم کردى فقط براى رضاى تو گام برداشتم و هجرت کردم.
کمکم کن در همین راه فناى درگاهت شوم... اى خدا! اگر تو را نمیخواستم کجا خانه و زندگیم را رها میکردم. کجا پدر و مادرم را رها میکردم، این همه
به واسطه جلب رضاى تو بوده است.
«سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع و ما بینهن و رب العرش العظیم و الحمدلله رب العالمین»
الهی البستنی الخطایا ثوب مذلتی، خدایا گناهان و خطاهایم لباس خواری و ذلت بر تنم پوشانده و دوری از تو لباس عجز و بینوایی بر تنم انداخته، ای خدا! ای مقصد و مقصود من، ای آرزو و مطلوب من، قسم به عزتت که من کسی که گناهانم راببخشد غیر تو نمیدانم و قد خضعت بالانابه الیک. خدایا من با آه و ناله و کمال خضوع به درگاهت آمدم، یا جابر العظم الکسیر، ای جبران کنندة هر شکسته استخوان، یا من اذا سئله عبداً عطاه، ای خداییکه هر گاه بندهای از تو سئوال کند عطا خواهی کرد، و یا مجیب دعوه المضطرین، و ای اجابت کنندة دعای پریشان خاطران، مولای یا مولای انت الرحمن و انا المرحوم و هل یرحم المرحوم الا الرحمن، ای خدای من و ای مولای من! تو بخشندهای، ولی من، وای بر من، آیا این بندة پر و بال شکسته را کسی بجز تو که بخشندهای رحم خواهد کرد؟ فبعزتک استجب لی دعائی، پس به عزتت قسم ای خدای من! ببخش مرا و راهم ده به درگاهت، یا أنیس المستوحشین فی الظلم! ای همدم و ای یار ترسناکان و توبه کنندگان! ای خدا کمکم کردی فقط برای رضای تو گام برداشتم و هجرت کردم، کمکم کن که در همین راه فنای درگاهت شوم. خدایا! من بر عفو تو مغرور بخود شدم، تو خود گفتی: ما غرّک بربک الکریم؟ تو خودت گفتی که کریمی، ای خدا! من به واسطة کرم تو مغرور شدم پس تو با کرمت راهم ده، ای خدا! اگر تو را نمیخواستم کجا خانه و زندگیم را رها میکردم؟ کجا پدر و مادرم را رها میکردم؟ اینها همه بواسطة جلب رضای تو بوده، پس به پدر و مادرم صبر عنایت بفرما، خدایا تو خودت گفتی که دین استوار خواهد ماند.
و شما ای برادرانم، ای مردم، مگر نمیدانید هر علمی که از دست سرداری بر زمین بیافتد سردار دیگری آن را بلند خواهد کرد،پس چرا شما یکی از آن سرداران نباشید؟ ان تنصروا ینصرکم و یثبت اقدامکم. اگر شما حرکت کردید خدا شما را کمک خواهد کرد، خود وجود لایزال او شما را بسوی خودش میخواند، خودش میگوید: «بندة من».
ای برادرانم و ای خواهرانم! مگر نمیبینید ندای هل من معین و هل من ناصر ولیّ خدا، روح الله، بلند است؟ لم اثاقلتم الی الارض؟ پس برای چه کمر همت نمیبندید؟ ای خدای «عالماً لا یعلم» من چه بگویم جز اینکه بگویم چیزی نمیتوانم بگویم.
یا رب به کرم در من درویش نگر
بر من منگر، بر کرم خویش نگر
والسلام علیکم و رحمه ا... و برکاته
عبّاس رحمانی تاریخ:1356.6.9