سال هاى كودكى را در كوچه باغ هاى زيباى نيشابور پشت سر گذاشت. خون سيادت در
رگ هايش مى جوشيد و پرتو معارف اهل بيت (ع) به جانش تابيدن مى گرفت. در مدرسه علميه
گلشن نيشابور علم آموخت و آنگاه راهى حوزه علميه مشهد مقدس شد و در مدرسه علميه آيت الله صدوقى نام نوشت و ادامه تحصيل داد و بعد از چندى دوره هاى عالى تر را در حوزه علميه قم
گذراند. پس از مدتى، بخت خوش، او را با مختصر لوازم زندگى راهى كاشان كرد تا حجره نشين
مدرسه علميه امام خمينى(ره) باشد. بعد هم دوره كوتاه آموزش نظامى و عزيمت به جبهه هاى نور
عليه ظلمت.
از تاريخ اعزام تا شهادتش هيجده ماه گذشت. او چندين بار به مرخصى مى آمد اما دم بر نمى آورد كه بگويد من در كدام عمليات بوده ام و چه كرده ام. همواره از صفاى رزمندگان و صداقت ايشان مى گفت و شايد تنها حرفى كه از خود زد آن بود كه من در گردان چهارده معصوم (ع) در لشكر نجف اشرف هستم! والسّلام و... راستى چنين است كه:
عاشقان كشتگان معشوقند بر نيايد ز كشتگان آواز
اى عزيزان! به خون شهيدانتان و به مقام مجروحين و معلولين و اسيرانتان سوگند تا آخرين لحظه و آخرين قطره خونم دست از اين انقلاب و اسلام بر نخواهم داشت.