حجره نشین مدرسه علمیه آیت الله یثربى که عشق به علوم و معارف، او را به حوزه کشاند و بر
سر سفره اهل بیت(ع) نشاند، تنها روزهاى جمعه به خانه مى آمد و به همین منوال در مدت پنج سال
تحصیل موفق به اتمام سطح یک یعنى اتمام لمعتین گردید. دفترچه خاطرات و محاسباتش را که
مى نگرى، گلواژه هایى از او مى یابى که نشان مى دهد نماز شبش ترک نم ىشد و براى همه الگو و اسوه بود. او خوب درس مى خواند، خوب مى فهمید و خوب هم عمل مى کرد. شبى یکى از دوستان شهیدش در خواب به او مى گوید: »حسین ما نامت را در آنجا ثبت کرده ایم. « حسین حمدیان راهى را در زمان خود برگزید که اولیاى خدا حسرت لحظه هایى از آن ایام را داشتند؛ یعنى مجاهدت در سنگرهاى خاکى و مشاهدت چهره هاى افلاکى! او در هر قدمى از بیابان معرفت قدحى مى نوشید تا شهادت را بر او ارزانى داشتند »طوبى لهم و حسن مآب «. او اولویت اعزام را در جانب غرب دید و به سنندج اعزام شد. روزها به پاسدارى و شب ها به بیان احکام و عقاید مى پرداخت و بعد هم در کمین دشمنان زبون مى نشست. مدت یک ماه در پادگان سنندج خدمت کرد تا در اثر درگیرى در همان پادگان به شدت مجروح شد و سپس به شهادت رسید.
خدایا ! بین من و شهادت در راه تو گناهان زیادى فاصله انداخته است. خدایا ! این فاصله را با مغفرت و بزرگى و کریمیت بردار. خدایا ! هر وقت به مزار شهدا می روم و نگاه به عکسهاى دوستان و رفقا می کنم از ته دل آهى می کشم و حال پریشان خودم را می بینم!...