شهید جوادی از جوانان شجاع ، فعال و پرشوری بود که برای پیروزی انقلاب جانش را اهدا کرد. شهید جوادی سرپرست یک گروه 20-30 نفری از بچه های خیابان ابن سینا بود و آنها را هدایت می کرد. با این تعداد کم روزی چند بار در قسمتهای مختلف شهر تظاهرات برپا می کرد. شهید جوادی عاشق شهادت بود و در وصیت نامه اش این مطلب را بیان کرده بود. با اهل خانواده بسیار مهربان بود و در جهت آگاهی آنها می کوشید. در زمان فعالیتش به دلیل تحرکات زیادش زود شناسایی می شد و برای اینکه از خطر حفظ شود هر بار تغییر قیافه می داد. برای جلوگیری از ورود سربازان به محوطه تظاهرات چوبهایی را که در منزل داشت به خیابان می برد و مانع ایجاد می کرد. حتی یک بار زیرپوشش را برای آتش زدن الوارها از تن درآورد و در باک بنزین کرد و آتش زد.
یک روز هم بانک ها را آتش زده بودند ، ماشین آتشنشانی آمد توی خیابان ابن سینا که بانک را خاموش کند. زیر پوشش را زد توی بنزین و راننده را پیاده کرد و گفت: برادر من بیا پایین. شما هیچ مسئولیتی نداری شما ناآگاهانه و ناخواسته برای رژیم فعالیت می کنی. راننده آمده بود پایین بغلش کرده بودند ، بوسیده بودنش و ماشین را آتش زده بودند.
شب قبل از شهادت با دو تا از دوستانشان در مورد سرپرستی گروه صحبت کرده بود و صبح ساعت 5 با همان دو نفر از خانه بیرون رفتند. قبل از بیرون رفتن انگشترشان را بیرون آوردند و در توجیه کارشان فرمودند: می خواهم گر کشته شدم ساواک ها به خاطر انگشتر دستم را قطع نکنند.
صبح روز شهادت با بچه ها قرار می گذارند به مسجد مصری بروند. با اینکه مسجد مصری از لحاظ موقعیتی جای خطرناکی بود ولی آنها برای اینکه به به مردم ناآگاه ثابت کنند که از همه جا می شود تظاهرات کرد به آنجا رفتند و حتی درهای مسجد را برای فرار باز گذاشتند و بالاخره او را شناسایی کرده و هنگامی که به پشت بام رفته بود برای فرار توسط پاسبانان کلانتری 7 به شهادت رسید.
فرازی از وصیت نامه شهید:
چون هر فردی واجب است وصیت نامه بنویسد ، همه کس هم وظیفه اش هست مبارزه کند و ممکن است در راه مبارزه شهید شود لذا واجب دانستم امشب وصیت نامه ای بنویسم. خداوند از شما این قربانی راقبول کند. از مصطفی به کلیه دوستان و آشنایان به جای این که وقت خود را سر قبر بنده تلف کنید به مبارزه با این رژیم بپردازید.