محمد در سال 1337 در نجف آباد به دنیا آمد .دو ساله بود که پدرش را از دست داد و سرپرستی او به همراه دو برادر و سه خواهرش به عهده مادر مهربانش قرار گرفت و مادر نیز با تحمل رنج و مشقت زیاد همه را آبرومندانه بزرگ کرد.
به هر حال زندگی با همه فراز و نشیب هایش سپری شد، تا این که محمد به سن دبستان رسید. تا کلاس دوم دبستان در نجف آباد، و بعد از آن در آبادان ادامه تحصیل داد. در دوران دبیرستان به خاطر فقر مادی، همراه با کار ، تحصیلات خود را به پایان رساند و پس از اخذ دیپلم، در کنکور سراسری پذیرفته شد و وارد سازمان انرژی اتمی گردید . پس از یک سال درس خواندن به دلیل بینشی که از مسائل داشت، مؤسسه را کاملاً وابسته یافت و از آنجا بیرون آمد.
دوران سربازی اش هم زمان با اوج انقلاب اسلامی بود . پس از پایان خدمت سربازی در رشته فیزیک دانشگاه اصفهان پذیرفته شد، تا این که به خاطر ایجاد انقلاب فرهنگی ، دانشگا ه تعطیل شد و او نیز از دانشگاه به اداره آموزش و پرورش رفت و به عنوان دفتردار استخدام شد و از بدو تأسیس انجمن اسلامی فرهنگیان، به عضویت این انجمن درآمد.
یک سال کار در علویجه باعث شد که او بیشتر متوجه محرومیت ها شود؛ به این دلیل عازم کردستان شد و به عنوان مربی امور تربیتی در سقز مشغول کار شد . پس از یک سال به نجف آباد بازگشت و دوباره عازم جبهه شد و در بخش فرهنگی بنیاد امور جنگ زدگان سپاه و جهاد به فعالیت پرداخت. شهید از نظر اخلاقی وارسته و بی آلایش، و از رهروان پاک و صدیق اسلام و مطیع ولایت و اولی الأمر و در خط رهبری انقلاب بود.
دوران سربازی شهید مصادف بود با اوج فعالیت های انقلابی ؛ او دوران خدمتش را در بروجرد می گذراند، که مصادف شد با آتش زدن سینما رکس و اعلام حکومت نظامی در اصفهان؛ شهید در این موارد موضع گیری و افشاگری داشت و بچه های پادگان را با سخنرانی هایش آگاه می کرد. دوستانش نقل می کنند : یک شب موقع شام پیام امام را مبنی بر فرار از پادگان ها می شنود؛ شام را تمام نکرده، به همراه چند تن از دوستانش از پادگان فرار می کند، به تهران می رود و بعد از آن برای همراهی با دوستانش در راستای پیشبرد انقلاب، به نجف آباد می آید.
شهید پورقوریان هنگامی که فرمان امام را مبنی بر هجوم به جبهه ها شنید، روح پرخروشش تحمل ماندن را برای او باقی نگذاشت. او عاشق خدا بود و به سوی معشوق هجرت نمود و به وصال رسید. وی در تاریخ 06/05/1361 در پاسگاه زید، در هنگام عملیات رمضان به مقام شهادت نایل گردید و پیکر پاک و مطهرش در جنت الشهدا نجف آباد به خاک سپرده شد.
وصیت اول
با سلام به امام و امت شهید پرور ایران. اینک که ضرورت نوشتن چند سطری به عنوان وصیت نامه احساس می شود، خلاصه تذکرات و امیدهای خود را بدینوسیله به اطلاع کسانی که مسئولیت سنگین ماندن را به عهده گرفته و خواهد گرفت، می رسانم.
اول، در رابطه با دانش آموزان و مردم مسلمان که حدود یک سال با آنها بودم و بیشتر تلاش خود را در راستای آگاهی آن ها به کار بردم، به خاطر علاقه ای که از اعماق دل به عنوان یک مسلمان نسبت به آنها که (آن ها را) خواهران و برادران مسمان خود احساس می کنم دارم، صحبتم را آغاز می کنم و آن این که: بیش از پیش هویت و مسئولیت خود را در رابطه با اسلام و انقلاب اسلامی بشناسند و با توجه به مسئولیت هایی که اسلام متوجه آنان (نموده است )، در این برهه از زمان که انقلاب اسلامی ما نیازمند مسلمانانی آگاه و مسئول و متعهد و مؤمن است ، به نحو احسن انجام وظیفه نمایند . دیگر (این که) ترس از دشمنان خدا را کنار گذارند و عشق به اسلام و انقلاب را جانشین آن کنند و بیش از همه، از خدا بترسند و فریب نیرنگ های نوکران ابر جنایتکاران شرق و غرب را نخورند و دیگر خود را بازیچه دست هرزهای وحشی ای که خود را حامی خلق می نامند و دستشان به خون فرزندان خلق آغشته است، نکنند . در تحصیل علم و تقوا کوشا باشند و بدانند که هر مصیبتی که بر سر انسان ها می آید و یا انسان مرتکب می شود، بر اثر نداشتن علم و تقوا است و به عنوان آخرین کلام با یاران کرد این که: با سلاح علم و ایمان به جنگ سلاح های آتشین دشمنان خدا بروند و مطمئن باشند که در این صورت همیشه و در همه حال پیروز و موفق خواهند بود.
اما در درباره ی با کسانی که از دور یا نزدیک با من آشنایی دارند، این که: همه اعمال خود را صرفاً به خاطر خدا انجام دهند؛ که در این صورت بسیاری از اشتباهات از بین خواهد رفت و بیشتر به ضرورت ها بیندیشند، و گذشت به خاطر خدا را فراموش نکنند و در فرصت های مناسب رسیدگی به محرومین جامعه خود را نیز به خاطر داشته باشند، و در کارهای اجرایی رضایت خدا را که سعادت خلق در آن است، در نظر داشته باشند.
و بالأخره به امید این که ان شاء الله سکّان مملکت ما که چشم جهانیان بدان دوخته شده است به سمتی حرکت داده شود که رضایت خدا در آن باشد و ان شاءالله که اشتباهات گذشته، تجربه آینده شود و ان شاءالله که در خط امام باشیم که سعادتمند دنیا و آخرت خواهیم بود.
وصیت دوم
چون هر مسلمانی باید قبل از ترک دنیا وصیت خود را بکند، من حقیر چند کلمه ای وصیت دارم که آن را تذکر می دهم: درود بر محمد و آل او و خاندان تشیع و ورثه آنان از حسین(ع) تا شهدای ایران که با خون، مکتب انسان ساز اسلام را سرافراز و پرچم توحید را خونین و امت اسلام را سربلند نگه داشته اند؛ و با درود به نایب امام زمان (عج)، امام خمینی، که با رهبری خودشان در زمانی بسیار حساس، رهبری این امت را به دست گرفتند که جاهلیت این انسان ها از لیست انسان های قبل از اسلام بیشتر بود و همه در منجلاب نکبت فرهنگ های منحط غرب گرفتار بودند و این امام عزیز همه را به سوی انسانیت رهنمون ساختند . من در مقابل این امت بزرگ کوچکتر از آنم که حرفی به زبان بیاورم، ولی در زیر برحسب وظیفه چند کلمه ای را می نگارم.
ای کسانی که وصیت نامه این عاصی را می خوانید و یا می شنوید! خون تمامی شهیدان به خصوص شهیدان مظلوم رمضان همیشه گرم است و برای ما هر روز مسئولیتی سنگین تر می آورد و ما باید این بار را به هر نحو که می توانیم به سر منزل مقصود برسانیم.
برادران و خواهران حزب اللهی به گفته امام " تقوی را نصب العین خود قرار دهند و اخلاق اسلامی را رعایت کنند" که مبادا ملت ایران از عکس العمل های غلط و برچسب های نا به جا و تهمت ها و برخوردهای نابه جای ما خدای نکرده از کل مسأله طرد شو ند و عمل ما را به پای مکتب ما بگذارند. و کلامی هم با مسئولین ارگان ها و ادارات دولتی: شما را به خدا ضابطه را در نظر بگیرید و به شعارهای انقلابی توجه کنید و فقط آن را ملاک قرار دهید و رابطه را اصلاً رها کنید " ان اکرمکم عندالله اتقیکم " که خدای ناکرده بر اثر این کار جوان های مؤمن طرد، و انقلاب از درون خالی می شود و آنها که بعد از انقلاب خوب شعار می دهند، در موقع هایی اگر ضربه نزنند ضربه ای را نیز خنثی نمی کنند . مادرم و پدرم ! آیا کسی می توانست صدای مظلومیت شهیدان را بشنود و بی تفاوت باشد و از همه بالاتر ندای رهبر را بشنود و بی تفاوت باشد.
امروز اسلام از همه چیز برایم مهم تر بود و به هر حال فکر کنید چند صباحی دیگر هم زنده بودم، آخر چه؟ ولی خوب؛ شما از روی عاطفه پدری و مادری ناراحتید، ولی همه اینها را باید برای خدا تحمل کرد. مادر! نمی گویم برایم گریه نکن، ولی برای مظلومیت حسین و علی اکبر گریه کن؛ برای " حسن تحقق " بیشتر از من گریه کن، چون او برای اسلام بیش از من ارزش داشت.
مادرم! شهیدان صادق و مظلومی چون " نورالله قریشی " و " حسین طبائیان " رفتند، و آیا می شد من نظاره گر فریاد مظلومیت آنها باشم؟! هر چه کرده ای برایم دعا کن که خد ا گناهانم را ببخشد و از عذاب آخرت که بسی هولناک است نجات دهد. جایی که رجایی و باهنر و بهشتی و یارانش در خدمت به اسلام فدا شدند، من چه ارزشی داشتم در این راه.
پس صبر کن و زیاد گریه نکن که من از بابت شما ناراحتم و از طرفی منافقان کوردل شادمان می شوند. من از روی آگاهی هر چه تمام این راه را انتخاب کردم، چر ا که علی(ع) فرموده است: مؤمن، دنیا آماده گاه مسابقه او و کار همت او مرگ هدیه او و بهشت جایزه بزرگی اوست.
برادرانم، ولی و محمدرضا! زیاد به دنیا دل نبندید، که این کار شما را از آخرت جد ا می سازد و اگر ناراحتی از من دیدید حلالم کنید. همیشه دنباله رو روحانیت مبارز باشید و امام را تنها نگذارید. مجید را طوری تربیت کنید که دنباله رو راه شهیدان باشد.
با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی
با درود به روحانیت مبارز، شهیدان انقلاب
مرگ بر تمامی مستکبرین جهان به سرکردگی آمریکا.