روحانی شهید: رضا دهنویان شهید «رضا دهنویان»، روحانی دلاوری از تبار آران و بیدگل است که آزادی و رفاه امروز ما مردمان مرهون رزم دلیرانه و مرگ سرخ اوست. دلاوری که من و منیّت هیچگاه دلش را به زمین ندوخت و پردة عجب و خودبینی با دیوار نگاهش میانه نداشت. وی در سال 1346 در شهر آران، به دنیا آمد و زندگانی خاکی را آغاز کرد. دوران کودکی و تحصیل را یک به یک سپری کرد و بزرگ شد. تحصیلات راهنمایی را به اتمام رسانده بود که دل در گرو یار نهاد و زیباترین جامة انسانیت را بر تن پاک خویش پوشاند و به نام طلبه مزیّن گشت و در حوزة علمیة قم تحصیل را آغاز کرد. گوهر تن در میان صدف زیبای حوزه نشاند و روح خویش را در زلال چشمة پاکیها در جوار بارگاه فاطمة معصومه -سلاماللهعلیها- شستشو داد. پس از چندی به حوزة علمیة «آیت الله یثربی» کاشان رفت تا همزمان با تحصیل، کمککار خانواده نیز باشد. شهید بزرگوار دهنویان در هنگام تحصیل، از جبهه و میادین آتش و خون غافل نبود و بارها به جبهه اعزام شد و زیباترین پردة خلقت عروس زیبای ابدیت در حجلهگاه شهادت را به چشم دید. دید که چگونه فرزندان خمینی در تب و تاب شور و حماسه از جان شیرین خویش میگذرند و به ضیافت تیر و ترکش میروند. خود نیز عاشقانه به آنان پیوست و در سلک ایشان درآمد. در عملیات فتحالمبین، بیتالمقدس و خیبر حضور یافت و در حضور 36 ماهة خویش حماسه آفرید. طلبة دلیر آرانی سرانجام در اسفند 1362، بهاری زودتر از موعد را جشن گرفت و در منطقة عملیاتی «طلائیه» به خشم ترکش، جان به جانآفرین تسلیم کرد. دنیا را به اهلش وانهاد و در بینهایت حضرت دوست، به جاودانه شتافت. سالیان سال پیکر پاکش میهمان غربت «طلائیه» بود و سرانجام پس از چند سال به آران بازگشت و در گلزار شهدای آن دیار به خاک سپرده شد. «روح و روانش غریق رحمت خداوندی باد»
«طلبة شهید: رضا دهنوی آرانی» «...فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لاکفرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار ثوابا من عندالله و الله عنده حسن الثواب» (آل عمران/195) پس آنان که از وطن هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند و جهاد کرده و کشته شدند، همانا بدیهای آنان را در پرده لطف خود بپوشانیم، از گناهان آنان درگذریم و آنها را به بهشتهایی وارد گردانیم که زیر درختانش، نهرها جاری است. این پاداشی است از جانب خدا و نزد خدا است، پاداش نیکو (بهشت لقای الهی ) به نام الله تنها پروردگار و آفریدگار جهان خلقت و نیز به نام او که زندگی و مرگم از ناحیه قدرت لایزال او است. سلام و درود بر انبیای پاک و معصوم الهی از آدم تا خاتم الأنبیاء محمد بن عبدالله-صلیاللهعلیهوآله- و درود ملائکه الله بر ائمه اطهار-علیهمالسلام- از مولا امیرالمومنین-علیهالسلام- تا حضرت حجت -عجلاللهتعالیفرجه- و نیز سلام بر امت حزب الله و امت های مستضعف و محروم و عبادالله و بر نایب برحق ولی الله الاعظم، حضرت امام خمینی و درود حزب الله نثار ارواح پاک، مطهر و معطر شهدای عزیز، از صدر اسلام تا زمان ما. درود و سلام بر معلولین، مجروحین و مصدومین انقلاب، همراه با آرزوی شفای عاجل و کامل آنها. در پایان درود و سلام و صلوات خداوندی بر ملت شهید پرور ایران. سپاس خدای بزرگ را که دگربار باب رحمتش (جهاد) را به سوی روسیاهترین و عاصیترین بندگان گشوده و او را به عنوان ذلیل وعاصی پذیرفته است. سپاس خدای منان که این عبد ذلیلش را از زندگی 16 ساله در حال غفلت و نادانی، به سوی زندگانی آگاهانه و نورانی رهنمون و هدایت فرمود. آفریدگار بیشریک و بیهمتا را شکرگزارم که هر چند شهادت نصیب من نفرمود، لکن توفیق عنایت فرمود که بار دیگر به جانب حقیقیترین دانشگاه الهیات (جبهه)، هدایت و راهنمایی گردیم. از آن جا که بر هر مسلمانی فرض و واجب است برای خود یادگاری (وصیتنامه) به جای گذارد تا دیگران از آن استفاده نمایند، لذا این حقیر و بنده عاصی، چند جمله و سطر به عنوان یادگارنامه -هر چند قابل و لایق نیستم- به جای میگذارم، باشد تا بدین وسیله به هنگام خواندن این یادگارنامه، ما را دعا کرده و طلب مغفرت نمایید. قبل از شروع به وصایایم، جملاتی را مرقوم میدارم، شهادت در راه خدا بهترین مرگها است. حال که قرار است از این دنیا و خانة موقت و فناپذیر، منزلی جاودانه و ابدی پرواز کرده و هجرت کنیم؛ پس چه بهتر با مرگی شرافتمندانه، دنیای فانی را وداع گوییم. آری؛ بهترین مرگ ها در نزد بندگان مخلص خدای تبارک وتعالی، مرگ فی سبیل الله است. این مرگ نصیب افرادی میگردد که خود را ساخته و توشهای برای سفر طولانی برداشتهاند و شهادت، افراد لایق را میطلبد نه هر کس و ناکسی را. این عبد عاصی و ذلیل حق، با آگاهی به این مسأله که لایق شهادت نیستم، ولی با این همه گناهان بیش از حد و اندازهام باز امید به رحمت واسعه الهی داشته و امیدوارم که خداوند این هدیه و فوز عظیم (شهادت) را روزی من بگرداند، انشاءالله. اما حال وصایایی با شما سروران و معلمان گرانقدر، خانواده مومن، مکتبی وانقلابیام! با شما خانوادهای که 16 سال و اندی برای این حقیر، رنج و زحمت کشیده و مرا به هر رنج و غمی بزرگ کرده و امید داشتید که زحمات شبانهروزی و جبران ناپذیرتان مثمر ثمر واقع گردد. امیدوارم که نتیجه آن همه رنجها و زحمتها را خداوند به وسیله فوز عظیم (لقاءالله) شهادتی که نصیب من میگرداند، به شما نمایان گرداند. اکنون با شما عزیزان سخنان ناقابل دارم: ای بزرگواران! نور چشمان و ای سرورانم! خود آگاه هستید که همه ما امانتی بیش در دست شما و برای چند صباحی نبوده و امانت نیز تا زمان معینی در نزد افراد و یا فردی میباشد و پس از آن بار امانت را باید به صاحبش رجعت داد. این فرزند شما یک امانت در نزدتان بوده، اکنون زمانی است که باید امانت را به صاحبش (خدای عزوجل) باز گردانید و امیدوارم از این رجعت دادن امانت، غمگین و حزین نباشید. عاقبت همه ما مرگ است و سرانجام، مرگ به سراغ ما میآید؛ پس چه بهتر که به سراغش برویم و به آن تفهیم نماییم که به روی تو، لبخند زده و باشتاب، همچون عاشقی که به دنبال معشوقهاش میرود تا این که او را بیابد، به دنبالت دویده و به هنگام یافتنت، خندان و خوشحال به سویت پر میگشاییم. خانوادهام! گمان مبرید هنگامی که شهادت روزی ما بشود، لیاقت داشتهایم! خیر! بلکه این تنها دلیلی بر لطف بیکران و رحمت واسعه الهی است. آری؛ آن هنگام، زمان سجده شکر است. ای بزرگوران و مربیانم! دست از یاری و مدد پیر جماران و پدر جمله یتیمان، امام بزرگوار، برنداشته و در خط منتهی به سعادت این عزیز اسلام و نیز روحانیت متعهد و مسؤول، این زندهکنندهگان جوامع بشری، گام بردارید. دست حمایت خویش را همانگونه که تا به حال از دامان این بزرگواران و سرمایههای اسلام محمدی -صلیاللهعلیهوآله- و روحانیت برنداشتهاید] باز هم بر ندارید[ که تنها گذاردن این عزیزان همان و جشن پیروزی اجانب و دشمنان، همان و درنهایت عذاب الهی همان است. به خانوادههای محترم و معزز شهدا، این چشم و چراغ ملت، لطف و احسان نمایید و آنان را گرامی و عزیز دارید که خداوند را معزز داشته و احترام کردهاید. نماز جمعه، این تجلیگاه قیام و وحدت را فراموش نفرموده و با شرکت همیشگی خود بگویید که ما همیشه در صحنه بوده و هستیم و رخصت و اجازه نمیدهیم که شما سرنوشت ما را به دست کثیفتان گرفته و ما را برده خود محسوب کنید. کمک به جبههها را فراموش ننموده و به هر نحوی میتوانید رزمندگان جان برکف اسلام را یاری و مدد نمایید. اما وصیت من به شما ملت الهی و قهرمان و شهید پرور و امت حزب الله این است که هر چند این حقیر و بنده ضعیف خداوند لایق وصیت نمودن به شما استادان گرامی نیستم، ولی به عنوان تذکر که «ان الذکری تنفع المؤمنین» (زاریات/55)چند جملهای مینویسم: با یاری عصاره اسلام عزیز، قلب تپنده امتهای مستضعف جهان و خاصه ایران، امام بزرگوار، به اجانب اعلام دارید که ما دست از یاری حسین زمان و رهبر کبیر انقلابمان تا آخرین لحظه و قطره خونمان برنداشته ویاری این عزیز را برای خود فرض میدانیم. کمک به جبههها را ـ که کمک به امام زمان و اسلام عزیز است- فراموش نفرمایید. راه منتهی به سعادت ابدی شهدا را ـ که خط محمد و علی است ـ ادامه داده و در خط آنان گام بردارید. روحانیت آگاه و دلسوز را تنها نگذارید که تنها گذاردن این بزرگواران، مساوی است با بییاور کردن اسلام و امام عصر -عجلاللهتعالیفرجه- و زمانی اندوهگین میشوید که پدران و مادران و فرزندان معصوم شهدا، با دیده و چشمی حاکی از تنفر و انزجار به شما نگاه میکنند و آن زمان تنها راه چاره را مرگ میدانید و آن هم مرگ در بستر ذلت و ننگ. پس تا زمان موعود فرا نرسیده و شما محبوب هستید، به سوی جبههها روانه شوید که هم خود خوشحال خواهید بود و هم خدای عزوجل. آخرین سفارش من این است که در خط روحانیت آگاه و متعهد گام بردارید. ای آنانی که تنها وصیت شهدا را شعار قرار دادهاید! خدا گواه است فردا در پیشگاه احدیت و نیز شهدا مسؤول هستید و من راضی نیستم ]هیچیک از مخالفین نظام و روحانیت[ در تشییع جنازه و مجالس و محافلی که برای من برگزار میگردد، شرکت کنند. بگذارید گمنام باشم که به خدا قسم گمنام بودن بهتر است از اینکه فردا افرادی همانند شما وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند، این موجب آزردن روح ما شهدا میشود. اینها را گفته و مرقوم داشتم که فردا مسئول نباشم؛ چون «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» (بازهم تکرار میکنم که با عملتان حزب الهی بودن را نشان دهید.