بسم الله الرحمن الرحیم شهید اسماعیل جلالی در خانواده ای کشاورز و مذهبی در سال 1329 در نجف آباد، چشم به جهان گشود. به دلیل عزیمت خانواده به اصفهان، مدتی از عمر خویش را در آنجا سپری نمود و مجدداً به همراه خانواده به نجفآباد بازگشت. دوران تحصیلات ابتدایی را در این شهر گذراند و سپس دوران راهنمایی و مقطع متوسطه را نیز تا نیمه با موفقیت طی نمود. با شروع قیام 15 خرداد 1342 تصمیم گرفت، قدم در وادی حوزه علمیه نهد. و به این ترتیب، وارد حوزة علمیه نجف آباد گردید و همزمان با خواندن دروس حوزه علمیه، مقطع دبیرستان خویش را نیز ادامه داد و موفق به اخذ دیپلم شد و پس از آن در دانشگاه علوم قضایی قم نیز پذیرفته و سال اول آن را باموفقیت پشت سر گذاشت. اما چون از عهدة پرداخت هزینة آن دانشگاه بر نمیآمد به ناچار آن را رها نمود و در سال 52 در رشته ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، پذیرفته شد. او به اصفهان رفت و در کنار دروس دانشگاهی، دروس قدیم حوزه را نیز فرا گرفت و در دانشگاه از هیچ نوع تبلیغی برای دانشجویان دریغ نمیکرد پس از فارغ التحصیل شدن از رشته ادبیات،به سربازی رفت و با عنوان افسر ارتش، مشغول خدمت و سپس در همان رشته تحصیلیاش «ادبیات» در شهر اصفهان، مشغول تدریس شد. در سال 59 تصمیم گرفت به زادگاهش برود و در آنجا خدمت نماید. سرانجام او که از نزدیک درد فقر و تنگدستی را چشیده بود، به مناطق اطراف نجفآباد رفت. و در روستاهای «دهق و علویجه» علاوه بر تدریس در دبیرستان، برای برادران سپاه و معلمین آن منطقه کلاسهای ایدئولوژی و عربی تشکیل داد. ایشان به دلیل تحصیلات حوزوی که در قم داشت دارای بینش سیاسی صحیحی از مسائل روز بود و این خود باعث محبوبیت بیشتر ایشان می شد و در مدتی اندک که در دانشگاه علوم قضایی قم به سر میبرد، با شهید دکتر آیت آشنا شد. چون ایشان زمینه را در اسماعیل فراهم میدیدند، به صورت خصوصی هم برای او کلاس تشکیل میداد و چنین شد که این رابطه تا زمان شهادت اسماعیل، همچنان ادامه داشت. شهید عزیز، خود یکی از بنیانگذاران و عضو انجمن اسلامی نجف آباد بود. تلاشهای این مجاهد خستگی ناپذیر همچنان ادامه داشت تا آنکه آتش جنگ، بر افروخته شد و او که خود عطش خدمت به جامعه و انقلاب را داشت، این بار عزم میدان نبرد نمود و اسماعیل وار به مذبح عشق و شهادت قدم گذاشت. اگر چه به دلیل نیاز مبرم آموزش و پرورش به او، مانع از رفتنش میشدند،اما او که مانند همیشه در هر کاری که عزم میکرد تا آخرین لحظه استواری مینمود، این بار عزمش را جزم نمود و عازم میدانهای ایثار شد و از آنجا که آموخته بود که هر درختی پر ثمرتر باشد، متواضعتر است، در جبهه از انجام دادن هیچ کاری ابا نداشت و فقط هدف را خدمت به دین در قالب هر کاری که باشد میدانست. سرانجام پس از عملیات فتح المبین که برای جمع آوری زخمیها و انتقال آنها به پشت جبهه به جلو رفته بود، آمبولانس حامل ایشان مورد اصابت گلولههای دشمن قرار گرفت و با اقرار به شهادتین در تاریخ 3/1/1361 شهادت را به نظاره نشست و روح سراسر تعالیاش را، به متعال واقعی تقدیم نمود و آگاهانه راه سبز شهادت را برگزید تا همیشه جاودانه بماند. «روحش شاد و راهش پر رهرو» بر عشق چو دل را به اطاعت خواندیم هنگام سحـــر نـماز پیــــروزی را در مکتب خون درس شهادت خواندیم در مسجد لاله با جماعت خواندیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم رب الشهداء و الصالحین
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و اشهد ان علیا ولی الله.
با درود و سلام به امام امت و امت حزب الله این یاوران مخلص اسلام و سلام بر پدر و مادر و خواهرم و سلام بر همسر و فرزندم، امیدوارم که پس از شنیدن خبر شهادتم هیچگونه ناراحتی و یا حرکتی که حاکی از پریشانی و غم زدگی است از خود نشان ندهید، بلکه به درگاه خداوند شکرگزار باشید، چه فرزندتان ان شاء الله لیاقت این را پیدا کرد که سبب تحقق دستورات قرآن باشد و من خداوند را شکرگزارم که در بین هزاران جناح و دسته و گروه، بسوی خط امام و حزب الله هدایت شدم. مگر نه این که امروز اسلام در مقابل کفر در ستیز است؟ و مگر نه این که اگر مسلمین نجنبند، خدای ناکرده کفر حاکم می شود؟ و مگر نه این که این خواست خداست، این مسلمین هستند که باید به خواست خدا سبب تحقق و اجرای عدالت شوند؟ زهی سعادت افرادی که لیاقت انجام این رسالت را دارند که ( الله یعلم حیث یجعل رسالته) تمام پدران و مادران شهید داده و معلول داده و همه خانواده ها، چه آنها که قبل از انقلاب و چه در دوران انقلاب و چه بعد از انقلاب، عضوی از اعضای خانواده خود را فدا کرده اند و خداوند بر آنها منت گزارده است . و اما سفارشم به مسؤولین مملکت: سفارشم را با فرمایش امام شروع می کنم که می فرماید : مردم (حزب الله) خوبند و این تکرار فرمایش امام حسین «علیه السلام» است که می فرماید: من یارانی با وفاتر از شما ندیدم، بنابراین حزب الله خالص و پاک است و بخوبی از عهده انجام وظیفه بر میآید. امیدوارم که مسؤولین ناخالص نداشته باشیم، چه اگر هم باشند آبروی خود را میبرند. امت مسلمان باید مواظب باشند که دیگر بار بهشتی مظلوم نشود، زنده یاد مظلوم دکتر آیت در اقلیت قرار نگیرد و مباد که دیگر بار رجایی، باهنر و محمد منتظری و همه بزرگان، هدف توطئه های خائنانه عوامل امپریالیسم و گروهکهای از پیش ساخته و هدایت شده آمریکایی گردند. امت مسلمان حزب الله همان طور که باید در تمام صحنه های ایثار و از جان گذشتگی و خطر، حضور پیدا کنند باید نبض سیاست و حکومت مملکت را هم در دست داشته باشند و از کم و کیف جریانات سیاسی مملکت و کم و کیف مسؤولین و روند انقلاب با خبر باشند. باید بخوبی دشمن اصلی، آمریکا و صهیونیسم را بشناسند. چه اگر او را خوب بشناسند، دیگر دشمنان اسلام را فقط در وجود شاه نمیبینند، بلکه نمودهای دیگر آمریکا، این شجره خبیثه را نیز بخوبی مشاهده و استشمام میکنند. هر چند عنوانهای کمونیستی، خلقی، ملی گرایی و مسلمانی را هم با خود داشته باشند. والله گناه کار است مسؤولی که در اثر بی لیاقتی و بی تفاوتی باعث زحمت مردم بشود و من به سهم خودم که برای پیروزی اسلام و عظمت مسلمین، اشتیاق فراوان داشتم، اگر خدای ناکرده در اثر بی کفایتی و یا سهل انگاری مسؤولی ضایعاتی به اسلام و مسلمین وارد شود در روز قیامت جلوی او را خواهم گرفت. در پایان یکسال و نیم نماز و 5/4 ماه روزه قضا دارم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته علیرضا (اسماعیل ) جلالی