غلامرضا(رضا) نورمحمدی، اولین فرزند محمد و صدیقه، در چهارده در خانواده ای مستضعف و مومن در شهرستان آبادان تیر ماه سال 1337 به دنیا آمد.
دوران ابتدایی را در دبستانهای جامی و فروغی واقع در ایستگاه 8 و 12 آبادان سپری کرد.دوران راهنمایی را از سال 1350 در مدرسه ی سنایی واقع در ایستگاه 12 آبادان درس خواند. بعد از پایان دوران راهنمایی در هنرستان صنعتی آبادان در رشته ی برق ادامه تحصیل داد.
بسیار اهل مطالعه بود و کتاب های مذهبی، اجتماعی، حقوقی، فلسفی، تفسیر قرآن و کتاب های آیت الله طالقانی را مطالعه می کرد . او تبحر خاصی در مسائل حقوقی کسب کرده بود. به کتاب های استاد مطهری علاقه عجیبی داشت، و قسمت هایی از آنها را حفظ بود.
در دوره ی دبیرستان بود که به سمت مسایل سیاسی کشیده شد و از زمانی که در مسجد فعالیت می کرد، اعلامیه های امام را به همراه دوستانش به خانه می آورد و در خانه آنها را تکثیر و بین مردم پخش می کرد. معمولاً ساعت یک بعد از نیمه شب می رفت بیرون و اعلامیه پخش می کرد.
رضا در رشته ی برق با معدلی بسیار عالی دیپلم گرفت. 40 چون پدرش کارگر شرکت نفت بود، می خواست در آن جا ثبت نام کند . وقتی مسئول ثبت نام نمره هایش را دید، با اشتیاق و تأکید فراوان به خانواده اش توصیه کرد او را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بفرستید . خانواده رضا هم وسایل سفر او را به هندوستان فراهم کردند اما رضا وقتی که دید انقلاب اسلامی که تازه پیروز شده است در برابر توطئه های گوناگون نیاز به مراقبت دارد، با همه ی علاقه ای که به تحصیل داشت، به جای رفتن به دانشگاه عازم مناطق آشوب زده شد.
رضا جوانان را که توسط گروهک ها اغفال شده بودند، ارشاد و راهنمایی می کرد و با سردمداران و هسته ی اصلی فساد و ضد انقلاب- که همان پس مانده های رژیم طاغوت و اعضای اصلی گروهک ها را شامل می شد - در خوزستان و کردستان می جنگید.
بعد از اشغال شدن بخشی از سرزمینهای جنوبی ایران، خانواده رضا- که جزومهاجرین جنگی بودند- از خوزستان به نجف آباد اصفهان آمدند و رضا هم در 22 سالگی از طریق بسیج نجف آباد به جبهه اعزام شد.
وقتی رضا جبهه بود هر 5-6 ماه یک بار به مرخصی می آمد، آن هم یک یا دو روز. هر وقت هم که می آمد به تمام خانواده های شهدا سر می زد و نیز روی طرح های عملیاتی کار می کرد و به منظور جذب نیروی نظامی به مدارس و پایگاههای اطراف نجف آباد می رفت و طی سخنرانی به تبلیغ و ارشاد جوانان می پرداخت.
او در جبهه ابتدا به صورت جنگهای نامنظم می جنگید و در کنار دکتر چمران، یار وفادار دکتر چمران بود. 2 بار هم به لبنان رفت و دوره های چریکی راهمان موقع فرا گرفت. او در اکثر عملیات ها شرکت کرد. عاشق جنگیدن بود. بعد از شهادت دکتر چمران رضا از طریق سپاه وارد عملیات شد.
رضا در کارهای جمعی یک مدیر خوب بود و از نظر دیگران استفاده می کرد. توکل به خدا داشت و همیشه با برنامه عمل می کرد ؛ چه در بحث آموزشی و چه در بحث نظامی.
رضا در عملیات محرم علاوه بر فرماندهی گردان، مسئولیت تیم های ویژه خنثی سازی کمین را نیز بر عهده گرفت. مأموریت سازماندهی گردان جدید و دفاع در برابر پاتک های دشمن نیز به او واگذار شد و رضا باز هم سرافراز و سربلند از عهده آن بیرون آمد.
در حمله ی بستان هم رضا فرمانده گردان بود و در این عملیات مجروح شد. ابتدا در بیمارستان فاطمیه اهواز و از آن جا در بیمارستان نمازی شیراز مدت 3 ماه بستری شد. رضا یک کلیه خود را از دست داد و نیز قسمتی از روده ها و اعضاءداخلی بدنش آسی ب فراوانی دید. یک ترکش هم به نخاع کمرش اصابت کرده بود.
رضا نورمحمدی در عملیات والفجر مقدماتی چون همیشه جلودار صف رزمندگان بود، مجروح شد ولی به علت داشتن مسئولیت حساس حاضر نشد به عقب برگردد. پس از آن گردان خود را برای شرکت در عملیات والفجر یک آماده کرد و با یورش برق آسا خطوط دفاعی دشمن را درهم ریخت.
آزادسازی تپه ی کینگ در عملیات والفجر 2 از دیگر افتخارات اوست. در مرحله دوم این عملیات مجدد مجروح گشت و پس از یک ماه درمان در نجف آباد به جبهه بازگشت و در عملیات والفجر 4 نیز شرکت کرد . بعد از این عملیات به جنوب رفته و مسئولیت محور عملیاتی را پذیرا شد.
در جزایر مجنون و در عملیات خیبر، فرماندهی و هدایت محور به عهده رضا بود. پس از آن که جبهه از یک آرامش نسبی برخوردار شد، به مداوای جراحت های خود پرداخت.
رضا مسئول محور عملیاتی لشکر 8 نجف اشرف بود و در میادینی چون شلمچه، خرمشهر، ایستگاه 7، تپه های مدن، ذوالفقاری آبادان، جزیره مینو، دارخوین، بستان، سوسنگرد، دهلران و عملیات های محرم، والفجر مقدماتی و والفجر ( 1و 2و 3و 4) عملیات رمضان و بدر شرکت داشت . او در بیش از هفت عملیات با سمت فرماندهی نقش عمده ای در پیشروی نیروهای اسلام داشت.
از شگفتی های حضور او در جبهه جنگ، مجروح شدن بیش از 15 مرتبه او بود که تحملی طاقت فرسا نیاز داشت.
سردار رضا نورمحمدی در عملیات بدر از مرحله ی شناسایی تا مرحله عمل و حمله حاضر بود. در این عملیات فرماندهی محور عملیاتی بر عهده او بود. در مرحله ی دوم عملیات بدر در بیست و دوم اسفند ماه سال 1363 پس از 6 سال دفاع خالصانه با دشمن بر اثر اصابت ترکش به سینه و سر شهید شد.
پیکر پاکش را در استان اصفهان گلزار شهدای رضوان شهر به خاک سپردند.