شهید در شهر به خون خفته آبادان در سال 1339چشم به جهان گشود .او دو سال تحصیلاتش را در آبادان و بقیه را در اصفهان با شور و شوق زیادی به سر رساند و تا سوم ابتدایی خواند . بعد به تحصیلات خود پایان داد، او بعد از تحصیلات خود به نقشه برداری پرداخت و در سن 18 سالگی نقشهبردار خوبی بود، او تا بیست سالگی کار نقشه برداری را انجام می داد و بعد به سربازی رفت و در پادگان شروع به خدمتکرد.او روزهای مرخصی را به جوشکاری میپرداخت و پول و درآمد خود را از راه جوش کاری به دست می آورد.
بعد از پایان خدمت خود شش ماه روی آمبولانس کار کرد یعنی مجروح ها را از خط مقدم به پشت جبهه ها میرساند .او در طول زندگی خدمات زیادی برای انقلاب اسلامی ایران انجام داد .به راستی او پاسدار قرآن و سرباز امام زمان بود .او بعد از شش ماه کار به جهاد اصفهان آمد و با اجازه پدرومادر نام خود را در جهاد ثبت کرد و بعد از چند ماه کار در جهاد به جبهه های حق بر علیه باطل اعزام شد .او از بهبهان تا کردستان را راهسازی کرد و در عملیات بیت المقدس و والفجر 2و3 و چندین عملیات دیگر با صمیم قلب شرکت کرد .او در شبهای جمعه دعای کمیل را با شکوه خاصی برگزار می کرد .او شبها اصلاً خواب نداشت و همیشه باخدای خود راز و نیاز میکرد و نماز شب میخواند و همیشه طلب شهادت می کرد و یکی از آرزوهای او شهادت بود .او شهادت را سرآغاز زندگی می دانست .او در زندگی حتی برای یک بار هم که شده برای پدر و مادر خود ناراحتی ایجاد نکرده بود .او همیشه با پدر ومادرخود با مهربانیت و با خوشرویی رفتار می کرد برای یک بار هم صدایش را بلند تر از صدای پدر ومادر نکرده بود او همیشه سر به زیر و با ایمان بود او پاک دامن و مهربان بود .
او روز های جمعه را به نماز جمعه می رفت و برادران خود را نیز به نماز جمعه می برد .او در این باره خیلی زیاد سفارش می کرد. او در کردستان با مزدوران کموله و دموکرات جنگید و در سال 1362به درجه شهادت نائل گشت او به آرزوی خود رسید او در راهی رفت که امامانش رفته بودند. او راه حسین رهبر خود و حسین آزاده را ادامه داد و ما هم اکنون نمی گذاریم تفنگ او به زمین بیفتد و او 10روز در زیر آتش دشمن قرارداشت و بعد از 10روز جنازه به خون خفته او را آوردند و ماپیکر پاکش را در گلستان شهدا اصفهان به خاک سپردیم .روحش شاد و یادش گرامی باد.
نامه شهید بیژن سورانی
با سلام به امام امت و رهبر کبیر انقلاب و با سلام به ملت شهید پرور ایران و باسلام به تمامی مردم حزب الله و با سلام به پدر ومادر عزیزم .
باری نامه پر مهر شما به دست من رسید و من خیلی خوشحال شدم اینکه نامه خود را برای شما میفرستم اگر نامه دیربه دست شما میرسد باید ببخشید چون وقت نامه نوشتن را ندارم ولی چون شما زحمت می کشید و نامه برای من می فرستید خیلی هم از شما ممنون هستم. پدر،جلال نامه برای شما فرستاد یا نه ؟ راستی پدر اگر وقت داشتی ، به جبهه بیایید که چند روزی را در کنار هم باشیم و تو هم از نزدیک این سنگرنشینان را ملاقات کنید. در اصفهان به قسمت اعزام نیرو جهاد میروی و به برادر رحیمی یا نظریان خود را معرفی میکنید ومیگویی که ماشین برای اهواز است بهساختمان؟می آیید.دیگر وقت شما را نمیگیرم سفارشهای لازم را به علی در رابطه با درس خواندن خودش و برادرهایش بکنید و همچنین به خواهرش کمک کند. به علی و جلال و حسن و رسول و فرحنازسلام میرسانم وهمچنین به خاله و دختر خاله و دامادش و کلیه دوستان و آشنایان سلام میرسانم .دیگر عرضی ندارم به جز دوری شما انشا الله تادیدار آینده خدا یار و نگهدار شما باد .16/2/1362