تمام وجودش شور بود و حرارت؛ اما همراه با شعور و معرفت. یکپارچه عشق بود و عاطفة عاشقانه؛ امّا سرشار از تهوّر عاقلانه. دبیرستان محل تحصیلش حالت نیمه نظامى پیدا کرده بود، ناجى، فرماندار نظامى اصفهان دست از آن مدرسه بر نمى داشت، همکلاسى هایش سعى مى کردند روزهایى که حساسیت برانگیز است نگذارند مسعود به مدرسه بیاید، چون حتماً خطر مى کرد. مدیر مى گفت: درست همان وقت که ناجى مى آید مسعود مى خواهد همه مدرسه را زیر و رو کند...
یک بار او را دستگیر کردند، اما گریخت...
از مبارزات انقلابى اش بگذریم، ایثارگر دفاع مقدس
بود. در عملیات پیروزمند فتح المبین تیربارچى گردان در گروه فتح آفرینان شد و در حمله متهورانه به توپخانه عراق به شهادت رسید.
کودکیش هم براى خانواده به یادماندنى است، خوش اخلاق و با نشاط. خلق خوشش چنان بود که خانواده به او "بهى" مى گفتند...
فرازی از وصیت نامه:
عمل به اسلام؛ اسلامى که با زجرها و شکنجه هاى مادى و روحى پیامبر شروع شد و با قرنها ایثارها و فداکار یها ادامه پیدا کرد و با خون امام حسین(ع) و یاران گرامی اش حیات تازه اى یافته است... امیدواریم
که ا نشا ءالله موفق بیرون آییم.