پنج سال حضور در جبهة جهاد و شهادت، پنج سال جانفشانى و رشادت، زیر بارانى از آتش با مسئولیت هاى مختلف. طلبه مدرسه ذوالفقار اصفهان براى تبلیغ دین و کمک به مردم محروم کردستان، یک سال براى تبلیغ به آن سامان رفت. بعدها در مناطق جنوب، مسئول واحد تخریب لشکر نجف اشرف شد و در اکثر عملیات ها شرکت کرد. چندین بار زخمى شد و یک بار هم در کانالى افتاد که چند روز مفقود بود. قبل از عملیات فاو، تعلیم غواصى دید و در عملیات والفجر 8 با رزمندگان دیگر، از راه آب، موانع را بر طرف و مقدمات عملیات پیاده والفجر 8 را فراهم نمود. وقتى پرونده پر افتخار این شهید والامقام را ورق مى زنى، نامه هاى فراوانى که به خانواده اش و دوستانش نوشته است تو را مجذوب حکمت ها و حکایت هاى عبرت انگیز خود مى کند. سوز و گداز عشقى که به پروردگارش داشت، در تک تک نامه هایش موج مى زند. ظلم ستیزى، دشمن ستیزى، دین دارى و اخلاق او جذبه هایى داشت که او را در مصاف نفس اماره و شیطان خارجى قرار داده بود.
در عملیات والفجر 8 تا پشت خاکریز دشمن پیشروى مى کند و در محلى به نام "سنگر تانکى" تنها مى ماند، از ناحیه سینه هدف تیر قرار مى گیرد، تا صبح مقاومت مى کند و مانند مولایش در نهایت غربت و تشنگى شهید مى گردد.
فرازی از وصیت نامه:
خدایا! هرچه فکر می کنم که ببینم آیا صفتى نیکو یا خدا پسندانه در من پیدا می شود که بخواهم امید به شهادت داشته باشم ولى می بینم به جز کوله بارى از گناه و معصیت چیزى ندارم ولى اى خداى کریم! من فقط امید به رحمانیت و کرامتت دارم.