|
|
|
|||
حضرت امام خمینی: ملاقات با من به هیچ وجه برای نمایندگان آمریکا ممکن نیست
آنچه پیش روی شماست برشی است از خاطرات معصومه ابتکار که در جریان تسخیر سفارت آمریکا در آبان 1358 رخ داده است. ابتکار یکی از دانشجویانی است که در 444 روز تسخیر در لانه جاسوسی حضور داشته و میگوید: *** وقتی دولت آمریکا به تدریج متوجه ابعاد واقعه (تسخیر لانه جاسوسی) و تاثیر بالقوه آن بر جهان سوم شد، در تلاش برای پایان دادن به اشغال و آزادی گروگانها بدون هیچ گونه سازش یا ارایه امتیاز، تاکتیکهای خود را گستردهتر و متنوعتر کرد. متحدان آمریکا و مشتریان جهان سومیاش و همچنین سازمانهای بینالمللی علیه ایران متحد شده بودند. این از قطعنامهها و بیانیههای سازمان ملل (4 دسامبر، قطعنامه 457)، حکم 15 دسامبر دیوان بینالمللی لاهه و تحریمها و تاکتیکهای سیاسی خشنی که به دنبال داشت، پیدا بود. تبلیغات خصمانه صدها ایستگاه رادیویی و کانالهای تلویزیونی، نشریات دورهای و روزنامهها نیز در این میان نقش زیادی داشت. ولی حتی مبارزه گسترده علیه ایران نیز جبران نومیدی فزاینده دولت کارتر را نمیکرد. همانطور که گری سیک بعدها نوشت: «تلاش آمریکا برای اغوا و اعمال فشار بر ایران که در روزها و هفتههای پس از گروگانگیری انجام گرفت احتمالا گستردهترین و طولانیترین تلاش در نوع خود در زمان صلح بود. هیچ کشوری در جهان به اندازه ایالات متحده از منابع مختلف برخوردار نیست. همه این منابع بسیج شدند تا حداکثر فشار سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیک، حقوقی، مالی و حتی مذهبی را بر رژیم انقلابی در تهران وارد آوردند.» ولی این تلاشها برای در هم شکستن عزم و اراده یک ملت، ناکارآمد بود. آمریکاییها در تلاش برای ریشهکن کردن امری غیرعادی، تمام منابع مادی خود را به طور گسترده بسیج کردند. برای کسانی که به دنبال ثروت و شهرت هستند، تنها فکر از دست دادن این دو کافی است تا به بازاندیشی و سازش وادار شوند. ولی وقتی هدف معنوی در میان باشد، تهدیدهای سیاسی و حتی نظامی نیز کارساز نیست. در دوران امام خمینی، این تهدیدها در مورد ایران کارگر نیفتاد. درک انگیزه معنوی ملت ایران برای دنیای مادی اگر نگوییم غیر ممکن، دشوار بود. دولت آمریکا در مواجهه با عزم راسخ امام خمینی که همه ملت پشت سر او صف کشیده بودند، شگفتزده و حتی گیج شده بود. از همان نخستین لحظات اشغال، سه راه پیش روی آمریکایی ها قرار داشت: آنها میتوانستند تسلیم خواست دانشجویان_و مردم_ شوند؛ از طریق میانجی برای متقاعد ساختن ایران اقدام کنند؛ یا دست به اقدام نظامی بزنند. اما استرداد شاه به ایران برای نظام امپریالیستی آمریکا بدترین تبعات ممکن را داشت. آمریکا با پذیرفتن شاه در خاک خود -اگر چه ادعا میکرد به دلایل انسان دوستانه انجام گرفته- در واقع همه توان خویش را به مخالفت با اصول انقلاب اسلامی و دموکراسی در ایران و در حمایت از نظام استبدادی به کار گرفته بود. در حالی که استرداد شاه بر خلاف این موضع، نشانهای از تاسف، پوزشخواهی و حتی شاید ضعف تلقی میشد. نگرانی اصلی آمریکا، واکنش سایر دولتهای دوست در منطقه بود. ناامیدی رؤسای دولتهایی که همواره از حمایت قاطع آمریکا برخوردار بودند، خطری غیرقابل پذیرش برای آمریکا به شمار میرفت. از همان ابتدا آمریکاییها هرگز به فکر استفاده از نخستین راه نیفتادند و تلاشهای میانجیگرانه گستردهای را آغاز کردند. از نخستین روزهای اشغال، مطمئن بودیم آنها سعی میکنند برای میانجیگری شخصیتهای با نفوذی را پیدا کنند. بلافاصله پس از اشغال سفارت، چند نفر از دانشجویانی را که تسلط کافی به زبان انگلیسی داشتند مأمور کردیم تا برنامههای رادیوهای خارجی را گوش کنند و خلاصه اخبار مربوط به اشغال سفارت را روزانه ارائه دهند. رادیوهای بیبیسی، صدای آمریکا، مونت کارلو و رادیو اسرائیل از ایستگاههایی بودند که دانشجویان مرتباً آنها را کنترل میکردند. از طرف دیگر، چیزی نگذشت از سوی سایر گروههای انقلابی که با ما احساس همدردی داشتند، از جمله سازمان آزادیبخش فلسطین و چند سازمان از آمریکای لاتین تماسهایی گرفته شد. روز سهشنبه 16 آبان، آنها اخباری درباره برنامه دیدار هیئت دو نفره آمریکایی متشکل از رمزی کلارک، دادستان کل سابق آمریکا و ویلیام میلر، یکی از مقامات پیشین وزارت امور خارجه، در اختیار ما گذاردند. این برنامهای بود که مشخص شد عجولانه، بیدقت و نسنجیده پیریزی شده است. شورای مرکزی برای بررسی دقیق مسئله تشکیل جلسه داد. همچنین مطلع شدیم که برخی از اعضای شورای انقلاب-بنیصدر و صادق قطبزاده-موافقت کردهاند تا در صورت ورود این هیئت به ایران، با آنها دیداری غیررسمی داشته باشند. شورای مرکزی تصمیم گرفت فوراً موضوع را به حضرت امام اطلاع دهد. ایشان با بیانیهای رسمی که روز بعد از سوی همه رسانههای خبری ایران منتشر شد، پاسخ دادند: بسماللهالرحمنالرحیم از قرار اطلاع نمایندگان ویژه کارتر در راه ایران هستند و تصمیم دارند به قم آمده و با اینجانب ملاقات نمایند. لهذا لازم میدانم متذکر شوم دولت آمریکا که با نگهداری شاه، اعلام مخالفت آشکار با ایران را نموده است و از طرفی دیگر آنطور که گفته شده است سفارت آمریکا در ایران محل جاسوسی دشمنان ما علیه نهضت مقدس اسلامی است، لذا ملاقات با من به هیچ وجه برای نمایندگان ویژه ممکن نیست و علاوه بر این: 1)اعضای شورای انقلاب اسلامی به هیچ وجه نباید با آنان ملاقات نمایند. 2)هیچ یک از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند. 3)اگر چنانچه آمریکا شاه مخلوع، این دشمن شماره یک ملت عزیز ما را به ایران تحویل دهد و دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما بردارد، راه مذاکره در موضوع بعضی از روابطی که به نفع ملت است باز میباشد. روحالله موسویخمینی 16 آبان 1358 به دنبال پیام حضرت امام، ما نیز در همان روز بیانیهای صادر کردیم: «آیا به روشنی اعلام نکرده بودیم که مذاکره غیر ممکن است و خواستار استرداد شاه خائن نشده بودیم؟» با وجود این، شرط سوم حضرت امام نشان میداد که ایشان همه راهها را نبسته و هنوز یک راه برای آمریکا باقی بود. فرستادگان که ظاهراً در استانبول متوقف شده بودند، بیهوده کوشیدند با ما تماس بگیرند. دانشجویانی که در بخش مخابرات مسئولیت پاسخگویی به تلفنها را بر عهده داشتند از من خواستند تا در تلفنخانه کوچک زیر زمین ساختمان مرکزی به آنها ملحق شوم. تنها دو روز از پیوستن من به دانشجویانی که سفارت را اشغال کرده بودند میگذشت، ولی احساس میکردم در خانه خود هستم. یکی از آنها گفت: «یک نفر پشت خط است. ادعا میکند فرستاده کارتر است. میخواهد با مسئول ما صحبت کند. «به او گفتیم حاضر با مذاکره یا حتی صحبت کردن نیستیم، ولی اصرار دارد که با کسی صحبت کند.» گفتم: «اصلا صحبت نکن تلفن را قطع کن و اگر دوباره تلفن زد، گوشی را بگذار.» حتی رد و بدل کردن یک جمله ساده ممکن بود ما را به موقعیت ناخواسته و تبعات غیرقابل پیشبینی بکشاند. باید محکم و قاطع عمل میکردیم. آن روزها مذاکره کلمهای مذموم بود. امام در طول انقلاب سازشکاران را کسانی معرفی کردند که ملت خویش را تضعیف میکنند. از همان ابتدا، همه بر این امر اتفاقنظر داشتیم که نباید بر سر اصول خود سازش کنیم. ایران در مسیر انقلاب موضعی را اتخاذ کرده بود و ما نه تنها پای پس نمیکشیدیم، بلکه باید از همه سازشناپذیرتر به پیش میرفتیم. شاید برای دیگران عجیبترین مسئله حمایت تودههای میلیونی از این مواضع سازشناپذیر بود. مواضعی که دلایل تاریخی محکمی داشت: قراردادهای مخفیانه ثروت ایران را به حراج گذاشت و دامن سلسله قاجار را طی 130 سال حکومت، لکهدار کرد و جانشینان خودخوانده آنها، یعنی سلسله پهلوی که با معاملات و امتیازات پشت پرده تمامیت ارضی ایران را فروخت. این واقعیتی است که در بیشتر کشورهای توسعهنیافته، سیاستمداران و نخبگان ثروتمند در برابر وعدههای فریبنده قدرتهای خارجی، منافع ملت خود را فدا میکنند و این جریان همچنان ادامه دارد. در ایران، خود کلمه «مذاکره» حس عدم اعتماد و خیانت بالقوه را به همراه داشت و هیچ یک از ما نمیخواستیم این وضع اندوهبار تکرار شود. |
|||||
|