شروع تحصیلات حوزوى او در زادگاهش کاشان، در مدرسه آیت الله یثربى بود. بعد هم بار سفر
بست تا به جوار نیلوفر کویر، فاطمه معصومه(س) برود و در حوزه قم کسب معرفت کند.
مبارزات سیاسیش را پیش از حرکت عمومى انقلابى جامعه آغاز نمود و آن هم با ورودش به
مدرسه حقانى قم. 15 خرداد 54 بود که مراسمى به مناسبت یاد بود شهداى 42 در فیضیه بر قرار شده بود. مدرسه در محاصره قرار گرفت و او با شجاعت، غذا به طلبه هاى محصور شده مى رساند.
در سال هاى 56 - 55 در جلسات مخفى شهید مظلوم بهشتى شرکت مى کرد و در تاکتیک هاى
چریکى همواره خود را براى حوادث آینده آماده مى کرد. در زلزله زرند از جمله روحانیونى بود که به کمک مردم بى پناه زلزله زده شتافت و یک بار هم وقتى براى تبلیغ در روستاى کدخدا دار کرمان رفت، کدخدا سگ تربیت شده اى را به جان او انداخت. حوزه تبلیغیش کرمان، یزد، اصفهان، گچساران، باختران، رشت و همه جا بود که از تباهى هاى شاه و حاکمیت پهلوى مى گفت.
آخرین صفحات زندگیش در جنگ تحمیلى رقم خورد که به جبهه اعزام گردید و در مرحله دوم بیت المقدس با ترکش گلوله تانک مجروح و پس از پنج ماه رنج و مرارت از آن جراحت به کاروان شهیدان پیوست.
وقتى وصیتنامه آن برادر روستایى که کارش و زن و فرزندش را رها کرد و به جبهه نبرد حق علیه باطل شتافته و جسد گلگونش به خاک سپرده شده و معروفیت علم و چندین سال ید ک کش علم بودن را ندارد می خوانم، از خود خجالت می کشم.