بهمن (حمزه) شریفی، فرزند محمدعلی و عصمت رفیعائی ، در یکم اسفند ماه سال 1344 در اصفهان به دنیا آمد.
در سال 1350 تحصیلات ابتدایی را آغاز نمود و در سال 1356 به اتمام رسانید.
تحصیلات راهنمایی را در سال 1357 در مدرسه هفده شهریور آغاز نمود. در ضمن تحصیل، در مسجد و بسیج محل فعال بود.
او در نماز جمعه و جماعت حضوری فعال داشت و شرکت در نماز جمعه را سفارش می نمود. به خواهرانش توصیه می کرد که حضرت فاطمه(س) را الگوی خود قرار دهند و حجاب خود را رعایت کنند.
با آغاز انقلاب داوطلب اعزام به جبهه شد، ولی به دلیل سن کمی که داشت، با اعزام او مخالفت شد.
در سال 1360 در دبیرستان های حافظ، شهید شریفی و شهید دستغیب تحصیل را آغاز نمود.
او با آشنایی از سرگذشت و قهرمانی حمزه، عموی پیامبر(ص)، نام خود را به حمزه تغییر داد، او دوست داشت چون حمزه عموی پیامبر(ص) چنان از لحاظ روحی و معنوی پیشرفت کند که سید الشهدای جنگ باشد.
اوقات فراغت خود را به عیادت از مجروحین در بیمارستان ها می گذراند و شب ها در پایگاه های مساجد برای گشت شبانه می رفت.
کلاس سوم دبیرستان بود که جنگ شروع شد و ایشان درس را رها کرد و به جبهه رفت، ولی سال آخر را در جبهه خواند و دیپلم گرفت.
عشق به جبهه، پیروی از فرمان امام، یاری دین خدا و همراهی انقلاب از عواملی بود که باعث شد به جبهه برود.
جهت آموزش به زاهدان رفت و پس از مدتی به کردستان و سپس به جنوب اعزام گشت. در جبهه به دلیل شایستگی های که از خود نشان داده بود، باعث شد تا فرمانده گردان امام رضا (ع) شود.
در عملیات فاو بهمن فرماندهی گردان امام رضا(ع) را بر عهده داشت. حمزه مدت 6 سال در جبهه حضور داشت و در کربلای چهار و والفجر مجروح شد.
وقتی که درس می خواند آرزو داشت مهندس شود، ولی از وقتی که به جبهه رفت، تنها آرزویش شهادت و رسیدن به وصال دوست بود. بهمن در آخرین عملیات گویی به او الهام شده بود که آخرین روز زندگی دنیوی اوست زیرا در شب قبل از آن مناجات نامه ای نوشته که حالت عرفانی بودن او را می رساند که قسمتی از آن چنین است: ( ای خد ا، چه شد مرا دریافتی؟ شاید توسلم به مولایم حسین (ع) و اشک ریختن برم صائب حسین(ع) روحم را جلا داد فقط واقفم که عاشقم، و دریافتم که مرا دریافتی، شاکرم که مرا فادخلی فی عبادی و جنتی خود قرار دادی و خفت را از من رهانیدی. لبیک گویان با امامم میثاق خون بستم و شهادت و ادامه راه حسین بن علی(ع) را از تو طالبم، میدانی که قصد ما از این قیام مهیا نمودن راه مولایمان مهدی(عج) است و قتال تا محو تمامی اشرار داخلی و خارجی)
سرانجام ایشان در عملیات والفجر 8- زمانی که در حال پیشروی بود - بر اثر اصابت تیر به پیشانی به شهادت رسید.
بهمن شریفی در تاریخ 66/10/9 بعد از تشییع، در گلزار شهدا ی رهنان به خاک سپرده شد.
سلام بر صاحب رسالت محمد (ص)، سلام بر صاحب ولایت علی (ع)، سلام بر سالار شهادت حسین (ع)، سلام بر سالار هدایت مهدی (عج ) و سلام بر نائبش امام خمینی و سلام بر تمامی رهپویان سرخ خط شهادت، سلام بر پدر، مادر، برادر و خواهران خوبم و سلام بر تمامی دوستان عزیزم، از شما حلالیت را طالبم، افتخار کنید که فرزندتان شیعه بود وبس.
معبودا، اعمال زشت مرا پاک کن و در این لحظات کردارم را نیکو و شایسته قرار ده، ای خدا می دانی در این سعادت تنها آرزویم وصال توست و مرگ را هر لحظه آرزو دارم.