محسن میرزابلند، اولین فرزند علی و صغری نجاتی، در یکم خرداد ماه 1347 در اصفهان به دنیا آمد.
محسن در اوقات بی کاری اش به ورزش کونگ فو و فوتبال می پرداخت و در کار خانه به مادرش کمک می کرد و در کنار درس خواندن در مغازه خاتم کاری دایی اش کار می کرد.
دوره راهنمایی را در مدرسه هاتف درس می خواند و دبیرستان را هم از سال 58 تا 1362 در شبانه هاتف اصفهان در رشته اقتصاد درس خواند .درسش خوب بود. دیپلمش را در سال 1362 گرفت.
فعالیت های مذهبی محسن، برگزاری کلاس قرآن و احکام بود . کلاس رزمی کونگ فو را در مسجد برگزار می کرد. او هیئتی تاسیس کرده بود به نام هیئت منتظران مهدی (عج ) که دعاهای ندبه و کمیل را برگزار می کردند، بزرگترین آرزوی او رفتن به کربلا بود.
محسن بسیار فعال و اجتماعی بود. در همه صحنه های انقلاب حاضر می شد. در قضیه بنی صدر، در مبارزه با افراد فاسد محل، قضیه کمک به خانواده رزمندگان که در جبهه بودند انصار المجاهدین، حضوری فعال داشت.
در زمان جنگ در پشت جبهه در سنگر بسیج و مسجد بود. مسئولیت او در لشکر امام حسین(ع) معاون گردان یونس بود.
محسن آن چنان در گردان یونس غرق در عبادت و نماز می شد که حتی زمانی که بچه ها قوطی کبریت را به هم می زدند که حواس او را پرت کنند، نمی توانستند . حتی قبل از نگهبانی، در مسجد دو رکعت نماز می خواند. بسیار متواضع بود و صبر عجیبی در برابر مصائب و مشکلات داشت.
محسن میرزابلند پس از حضور ب ی شمار در جبهه ها و شرکت در عملیات های مختلف پس از گذشت 10 ماه در منطقه کردستان در عملیات نصر 4 در تپه های ماووت بر اثر اصابت ترکش به سینه و پهلوها و صورت در سی و یکم خرداد ماه هزار و سیصد و شصت و شش به شهادت رسید.
فرازی از وصیت نامه
خدایا، تو می دانی که برای رضای تو و گسترش دین تو به جبهه آمده ام. نیرویی ده تا اول در جهاد نفس پیروز شوم- که همان جهاد اکبر است- و بعد با کفار و منافقین که علیه احکام تو قیام کرده اند بجنگم. و اگر سعادت نصیبم شد ، شهید شوم. همچنین می گوید: مردم شهیدپرور ایران، جوانان غیور حزب الله، نکند که در رختخواب ذلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد . برادران بسیج، سعی کنید که فقط و فقط برای رضای خدا کار کنید و سنگر بسیج و مسجد را رها نکنید.
برادران گرامی، دعا- که سلاح مومن است- را از یاد نبرید. چون ما با این دعاهاست که توانسته ایم بر کفار پیروز شویم. ای زنان مسلمان ، مبادا که از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید، زیرا که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب (س) را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود. و پدر و مادر عزیزم که زحمات زیادی برای من کشیدید، امیدوارم که با شهادتم زحمات شما را جبران کنم.