بسم الله الرحمن الرحیم می گفت شبی به خانه بر می گردد با سبز تریـن نشـانه بر می گردد می گفت، ولی دلم گواهـی می داد یک روز به روی شانه برمیگردد عشق است که حقیقتا مشکلگشاست و هر کجا که عقل در معضلات در میماند، کار عشق آغاز میشود و از عشق است که هنر سرباز میزند. هنر در مدرسه عشق نشاندهنده ره پرواز و گشودن بال در آسمان حقیقت است و چه هنری قشنگتر و جذابتر از هنر جانفشانی و ذبح در قربانگاه معشوق آسمانی. و این هنر ایثار است که شهد شهادت را بر لبان تشنه دوستان افلاکی می پاشد و همچون شهید مهدی مظاهری، به مسلخ عشق سوق میدهد. آری، یکی از این افلاکیان کوی دوست که جان فدای معشوق خود نمود و بر قله عزت و آزادگی جای گرفت، همین شهید عزیز بود که در سال 1342 در شب میلاد منجی عالم بشریت یعنی مهدی زهرا(س) دیده به جهان گشود تا اثبات کند اگر در کربلای حسین نبود، اما در کربلای خمینی زیر ولای عشق به او بهعنوان سربازی کوچک جان را به مسلخ محبوب خواهد برد تاتقدیم جانان نماید، ایشان دوران ابتدایی و راهنمایی را در یک خانواده اصیل و متدین آن هم در زمانی که رژیم پلید پهلوی فساد را هر روز بیشتر از پیش رواج میداد، پشتسر گذاشت و درونش که مملو از شور و هیجان بود آرام نگرفت تا اینکه قدم به حوزه آل عبا گذاشت و مدت دو سال در حوزه تهران درس خواند. سپس به قم عزیمت نمود تا در سایه کریمه اهل بیت(س) از حوزه پر شور و شعف قم کسب فیض نماید. و به عنوان طلبهای موفق و کوشا ذوب در کلام نورانی صادق آل محمد(ص) شد تا اینکه با اوجگیری جنگ تحمیلی روح تشنهاش را روانه جبهههای نبرد کرد تا ادامه درس را در دانشگاه مقدس جبهه به پایان رساند. او چونان چلچراغی روشن در بزم یاران همدل میدرخشید و در دل شبهای سرد و خاموش جبهه، نور ایثار وگرمی ایمان و جوشش عشق میافشاند. او طهارت را به زیارت قلب پر تپش خود میکشاند تا پذیرای گل سرخ شهادت باشد، زیرا به یقین رسیده بود که هیچ واژهای جز شهادت زیبنده جمال زیبای انسان نیست و چنین بود که در 23/4/61 در عملیات رمضان در منطقه عملیاتی شرق بصره جسم پاکش میهمان خاک گرم آنجا شد و از دیده پنهان گشت تا تشنگان وادی حقیقت و عشق را به حضور دعوت نماید. «راهش همیشه سبز و جاودان باد»