طلبة شهید: حمید رهایی استان: اصفهان شهرستان: نجف آباد بیا عاشقی را رعــایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم از آنها که خونین سفر کردهاند سفر بر مدار خطـر کردهاند از آنها که خورشید فریادشان دمید از گلوی سحر زارشان از آنها که پیمانة «لا» زدند دل عاشقی را به دریا زدند بلی باید حکایت کنیم از تباری شگفت، آن عاشقان دلباختهای که وقتی طبل جهاد در راه خدا نواخته شد، دوران حکومت عشق و عاشقی آنان آغاز گردید، چرا که جز عشاق کسی حاضر به فداکاری و از جان گذشتگی نیست. دوران جنگ، دوران حکومت کردن عشق بود و جبهه تجلیگاه این عشق و زمان جلوه فروشی عشاق بود. سر این سخن را آنان که به غیب ایمان دارند میدانند. آری، آنانی که به غیب تمسک جسته و بر رشتة حقیقت چنگ زدهاند تا بتوانند در آسمان پر تلألؤ زندگی پرواز کنند. یکی از این رها گشتههای نفس، حمید رهایی است که در سال 1337 در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود و پس از سپری کردن تحصیلات دوران ابتدایی و راهنمایی و مقطع متوسطه موفق به اخذ دیپلم شد. اما به علت عشق فراوانی که به اسلام و سربازی حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه) داشت، قدم به حوزة علمیه نهاد. آنجایی که سرشت، عشق آموختن مییابد. مدت سه سال از دروس حوزه را پشت سرگذاشته بود که جنگ آغاز شد و حمید نیز مانند عاشقی دلباخته، به دنبال معشوق ازلی خویش در قالب نیروی بسیجی، عازم میدان نبرد شد تا در کنار دیگر سربازان اسلام به نمایش رشادت و ایثار دست بزند. او همة وجودش را بر کجاوة مرکب تند پای سلحشوری سوار کرده بود و با شنیدن صدای «هل من معین» امام زمانش، قرار از کف داده و بی صبرانه، جان شیرین را در مشت میفشرد و جانفشانی میکرد و بی پرواتر از همیشه، پرندة جان را فدای شمع رخسار ولایت میکرد و در تب تاب وصال بیتابانه میسوخت. در نیزارهای مجنون، مستانه به پیش میرفت و در حرم آفتاب، دل به حرم سالار شهیدان بسته بود. سرانجام در 5/12/1362 در جزیرة مجنون به شهادت رسید. روح بلندش به طواف بام دوست، به پرواز درآمد و حماسة حضورش را در دفتر خونرنگ شهادت، شجاعانه ثبت کرد. «روحش شاد و راهش مستدام باد»