زمان خیلى زود گذشت و مرتضى در هواى شادى کودکانه ، دوران دبستان و راهنمایى را پشت سر گذاشت. در همین دوران بود که نهضت شکوهمند امام(ره) به اوج رسیده بود و مرتضى خوب مى دانست که عشق به خمینى، عشق به همه خوبى هاست. نفرت خود را با مشت هاى گره کرده از شاه سفاک اعلام کرد و در مسیر انقلاب اسلامى و حرکت امام قرار گرفت.
عشق و معرفت نسبت به معارف اهل بیت (ع)، او را به حوزه علمیه قم کشاند و در محضر استادان فاضل و پارسا به کسب دانش و فضیلت پرداخت.
او از همه ابواب فقه،کتاب جهاد را برگزید تا با شهادتش مجموعه فقه و فقاهت را تثبیت کند. به همین خاطر بود که وادى شلمچه، شهادتگاه او شد. عملیات کربلاى چهار بود و دود و آتش و خون و صفیرگوله ها ! چهارمین روز از دى ماه 65 ، مژده تولدى دیگر به مرتضى دادند؛ تولدى که در ابدیت مى خندید و هنگامى که تنش را با گلوله هاى گداخته در خون کشیدند، شلمچه به خود بالید و حوزه افتخارى دیگر یافت. پس از رجعت، پیکر او در هودجى از نور، در گلزار شهداى حسین آباد دفن گردید.
این مجاهد شهید در عملیات والفجر 8 از ناحیه کمر مجروح گردیده بود؛ علاوه برآنکه در عملیات محرم نیز ، جبهه شاهد جانفشانى او بود.
فرازی از وصیت نامه:
خدایا! تو را شکر میکنم که وظیفه خود را شناخته ام و راه حق را که همان راه انبیا و امامان است انتخاب کرده و عاشقانه به پرواز در آمده ام.