ستوان یکم شهید عبدالحمید انشایی، عضو رسته پیاده ابواب جمعی گردان 91 رزمی مرکز پیاده شیراز در تاریخ 14/4/1336 در شهرستان فسا متولد شد.
شهید در یک خانواده مذهبی پا به عرصه وجود گذاشت و در دوران کودکی بنا به فطرت پاکش در جستجوی خدایش بود. او فرزند یک روحانی با ایمان بود و پدر بزرگش نیز مرحومشیخ احمد علی انشایی بود و برای همین زمینه ها یی برای پرورش در راه خد ا را در خانواده داشت.
حمید آموزش ابتدایی را در سن 6 سالگی، در سال 42 شروع کرد و دوره دبیرستان را هم با علاقه فراوان به پایان رساند. او نسبت به فراگیری علوم اسلامی و قرآن کوشش زیادی داشت و قرآن را با تجوید قرائت می کرد و به معنای آیات شریفه تا حد زیادی توجه داشت. او پس از اخذ دیپلم ریاضی (از دبیرستان حکمت سابق ) در سال 54 وارد مدرسه عالی مدیریت و حسابداری اصفهان شد و پس از یکسال در دانشکده اقتصاد دانشگاه اصفهان مشغول به تحصیل شد.
او با پیروزی انقلاب اسلامی، همراه با دانشجویان پی رو خط امام به فعالیت اسلامی خود پرداخت به طوری که از طرف مسئولان اصفهان برای تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در شهر گلپایگان و حومه شاهین شهر مأموریت یافت و در عملیات و مبارزاتی برای دستگیری ضد انقلاب در اصفهان شرکت کرد. او همیشه و در هر زمان به یاد مستضعفان و محرومان بود.
شهید دوران چهار ساله تحصیلات دانشگاهی را در سال 59 به پا یان رساند و در تار یخ 59/3/26 مدرک لیسانس خود را از دانشکده آمار و اقتصاد دانشگاه اصفهان دریافت کرد و در همان سال به اتفاق بیشتر هم دوره ای های اصفهانی دانشکده خود، داوطلبانه آماده خدمت به اسلام و مسلمین شد و به سربازخانه رفت.
او در دانشکده افسری احتیاط وظیفه درجه ستوان دومی را دریافت کرد و به گردان 191مرکز پیاده منتقل شد و هنگامی که آتش جنگ خوزستان برافروخت و سقوط خرمشهر اعلام شد، همراه با واحد مربوطه از شیراز به خوزستان و جبه ههای ماهشهر و شادگان عزیمت کرد. فعالیت چشمگیر او در جبهه خوزستان، از نظر هیچ فرمانده و سربازی که با او بود مخفی نماند. پس از حدود 3 ماه همراه با واحد مربوطه از خوزستان به شیراز مراجعت کرد و طولی نکشید که دوباره با واحد خود برای انجام مأموریت و مبارزه و پاکساز ی به کردستان (سقز ) اعزام شد و با گروهک های مختلف منافقان و افراد ضد انقلاب که در کردستان بودند ، وارد میدان جنگ شد. پس از شش ماه با واحدش به شیراز برگشت و بعد از مدتی آمادگی و بازسازی، دوباره به همراه واحد خود (گردان 191 رزمی) به جبهه غرب حرکت کرد . او تا آذرماه 1360 دو نامه از گیلان غرب فرستاده بود ؛ یکی مستقیماً برای خانواده اش، و در آن آخرین وجهی را که در داخل جیبش داشت برای مستضعفان فرستاده بود.
شهید دائماً به یاد جنگ زدگان، زلزله زدگان و محرومان بود و هر ماهه مبلغی به حساب آنها واریز می کرد. در همه حال پروردگار خود را در نظر داشت، به طوری که قبل از عزیمت به گیلان غرب آن حالت به اوج خود رسیده بود و آنچنان دارای قدرت معنوی شده بود که در هر تماس با افراد مختلف، اعم از نظامی و غیر نظامی غیر ممکن بود که رفتار و گفتارش در آنها اثر نکند. او گمشدهاش را خوب یافته و عاشقش شده بود؛ خداوند بزرگ نیز عاشق او شد و سرانجام در تاریخ 15/10/60 در درگیری با کفار بعثی عراق برای آزاد سازی شیاکوه عاشقانه و آگاهانه به لقاءالله پیوست و شهید شد. او رفت؛ رفتنی که فقط شا یسته این چنین انسان ها و افسران رشید و جانباز است و آخرین پیامش طبق گفته های فرماندهان و سایر همکارانش که از جبهه بازگشته اند این بود که: در تاریخ بنویسید شیاکوه از آتش دشمن می لرزد، اما ستوان انشایی نمی لرزد و اینچنین بود زندگی و شهادت نمونه مقاومت و اسوه ای از ایثار در راه خدا ، برای پیشبرد انقلاب اسلامی و جان بازی در راه وطن.
خدمت خانواده ام سلام عرض می کنم. امیدوارم که سلامت باشید. از حال ما بخواهید بحمدالله خوبم و دشمن زبون در حال نابودی است . امروز زمان آن رسیده که مسلمان به عهد خود وفا کند و با توکل به خدا بر دشمن اسلام و محرومان جهان بتازد (نصرمن الله و فتح غریب). نبرد ما نبرد اسلام با جنود شیطان است و عزت و عظمت مسلمانان بستگی به صبر و مقاومت ما دارد به یاری خدا خواهیم ایستاد تا تاریخ فردا به نیکی از ما یاد کند و خدای عالم راضی از ما باشد. خدایا! ما را یاری فرما و گامهایمان را در راه خود استوار گردان.
خانواده عزیزم! زمان کوتاه است و مسئولیت سنگین. از من راضی باشید و ببخشید و برایم نماز برپادارید و روزه بگیرید، هر چه در توان دارید، تا خدا به همه مان اجر عنایت فرماید. شیطان همیشه در کمین است و آنچنان نافذ که احساس نمی کنیم. از خدا می خواهیم که خود و همه شما را در پناه خود از شر شیطان نگاه دارد تا راه را درست انتخاب کنیم و بتوانیم در مسیر فطرت الهی حرکت کنیم. اماممان که امید محرومان است یاری کنیم و شکر نعمت خدا را به جای آوریم تا دچار غضب الهی نشویم. به خواهرانم که مهربانند و برادرانم نیز سلام می رسانم و توفیقشان را از خداوند خواستارم.
خداوند همه مسلمانان را پیروز و با عزت دارد تا پرچم یکتا پرستی و" لا اله الا الله " در جهان برافراشته گردد.
60/10/9 گیلان غرب