روحاني شهيد: غلامحسين ساجدي روايت امروز قلم، حكايت خونينبالي ديگر از تبار سبز حوزه است كه طنين گامهاي استوارش، لرزه بر اندام بعثيهاي زبون ميانداخت و درس و بحث نه تنها مانع حضورش در رزمگاه عشق نگرديد كه چراغ روشن بود بر راه سراسر جنون مجنونان ديار دوست. درود بر او كه زيباترين غزل ديوان عاشقي را سرود. طلبة شهيد «غلامحسين ساجدي» به سال 1335 در «نوشآباد» از توابع شهرستان «آران و بيدگل» پا بر اين جهان خاكي نهاد و چشم بر خوبيهايش باز كرد. دوران كودكي را بر دامان پر مهر مادر سپري كرد و راه و رسم نيكوكاري و پاك زيستن را از او آموخت. همچون ديگر همسالانش در هفت سالگي پا به دبستان نهاد و فراگيري علم و دانش را آغاز كرد و تا سال اول راهنمايي ادامه داد. چندي بعد سير سعادت دو دنيا را در حوزه يافت و بر كشتي نجات حوزويان، مسير تكامل را آغاز كرد. مدرسة امام خميني-رحمه الله عليه- كاشان و استفاده از محضر فرزانگاني همچون «آيت الله يثربي» او را بيش از پيش شيفتة كسب معلومات و معارف دين كرد و سر سپردة آستان تقدس فقه جعفري-عليه السلام- نردبان ترقي را روز به روز بالا ميرفت. شهيد «ساجدي» از همان سالهاي آغازين تحصيل و تهذيب نفس، بال گمشدة پرواز به ملكوت را فراموش نكرد و همواره در خود شناسي و خداشناسي و سركوب نفس عصيانگر ميكوشيد. ايشان در روزهاي مبارزه و قيام- آن روزها كه ايران، خسته از ظلم و ستم ساليان سال ايادي ظلم و استكبار، تحت لواي رهبري پيامبرگونه، خميني كبير –رحمه الله عليه- بساط ظلم را بر ميچيدند- جواني غيور و طلبهاي آگاه بود و در برگزاري راهپيمايي و تظاهرات در كاشان و زادگاه، نقش فعال داشت. او بنيانگزار «بسيج مستضعفين» نوشآباد بود و در تربيت نسل جوان آن روزها و آشنا كردن آنها با مباني و مسائل عقيدتي اسلام بسيار كوشا بود. اينك بسيج «نوشآباد» ذخيرة جاودانة غلامحسين و مايه فخر و مباهات مردمان آن ديار است. روزهاي جبهه و جنگ نيز اوراق بسياري از دفتر عمر اين رادمرد «آراني» را به خود اختصاص داده است. از همان روزهاي اول جنگ، آموختههاي ساليان تحصيل را به كار بست و اسلحه بر دوش به اداي دين و انجام تكليف پرداخت. هيچگاه آرام نبود كه وجودش سراسر شور و شعور بود. نُه بار اعزام به خاك خطر خيز جبهه و 48 ماه رزم جنون، حاصل حضور فعال غلامحسين در عملياتهايي چون بستان، رمضان، محرم و ... بود. غلامحسين در اين سال، نشان افتخار جانبازي دريافت كرد و زخم شيرين دوست را به جان خريد. ديگر تنها چيزي كه دل بيقرار او را آرام ميساخت، سفري سرخ از جنس عاشورا بود كه او را به ارباب و مولايش حسين –عليه السلام- متصل سازد. هجدهم مهر ماه 1364، پر شكوهترين روز عمر دليرمرد «نوشآبادي» است كه زخمي و خوني نه با پا كه با سر، مسافر كوي بينشانها گشت. روزها و سالها همسر و دو فرزند به جاي مانده شهيد ساجدي چشم بر در، حسرت بازگشت حتي نشاني از سوار قصههاي شبانه خويش را كشيدند و آن گاه چهارده سال بعد، پيكرش بسيار سبكبارتر از آنچه كه رفته بود بر دوش هزاران بازمانده قافله جنگ، به «نوشآباد» بازگشت و دل زخمين ايشان را التيام بخشيد. پيكر نازنين او را گريستن سزاوار نبود كه سعادت دو دنيا را براي خود خريد، واي بر ما كه هنوز چشمان شهدا بر دستان خالي ما و اسلحة افتادة آنهاست!..... «ستارة ياد و نامش در آسمان پاكي درخشان باد»
طلبة شهيد: غلامحسين ساجدي نوش آبادي» ان شاءالله اگر خدا قبول كند، در وهله اول نيت خودم اين است كه گناهاني كه في ما بين خودم و خدا كردم، پاك كنم؛ چون در جبهه زمينهاي مساعد براي انابه و توبه به درگاه خداست و جاي ديگري نيست، چون آن جاست كه انسان به خدا نزديكتر است و ميتواند درد دلي با خداي خودش داشته باشد. فارغ از تمام وابستگيها و زرق و برقهايي كه پشت جبهه، جلوي چشم انسان هست و انسان را به خود مشغول كرده، اين جا نيست، فارغ البالي است كه انسان ميتواند يك رابطه عارفانه و عاشقانه ميان خودش و خداي خودش داشته باشد. اما انگيزه اصلي كه ميخواهم به جبهه بروم، اين است كه دين اسلام در معرض خطر است، اگر ماها نرويم چه كسي برود؟ همانطوري كه در صدر اسلام، اسلام نياز به خون داشت و هفتاد و دو تن در كربلا خون خودشان را به پاي درخت اسلام ريختند، در زمان حال نيز اسلام عزيز احتياج به خون دارد و اين جوانها هستند كه بايد خون ناقابل خودشان را به پاي درخت اسلام بريزند. من به سهم خودم اگر اين لياقت را داشته باشم و اين قابليت را داشته باشم كه خونمان پاي درخت اسلام ريخته بشود، به جبهه ميروم. وظيفه ماست و برگردن همه ماست كه اسلام عزيز را ياري كنيم. خداوند متعال در سوره توبه ميفرمايد: «يا ايها الذين امنوا ما لكم اذا قيل لكم انفروا فيسبيلالله اثاقلتم اليالارض ارضيتم بالحيواه الدنيا من الاخره فما متاع الحيوه الدنيا فيالاخره الا قليل» )توبه/ 38 ) اگر شما به جبهه نرويد، جهاد نكنيد و اسلام را ياري نكنيد «...يعذبكم عذاباً اليما...» (توبه/ 39 ) خدا شما را به عذابي دردناك مبتلا ميكند و «...يستبدل قوماً غيركم...» (توبه/ 39) اگر شما دين خدا را ياري نكنيد، خداوند يك قومي ديگر ميآورد به جاي شما اسلام را ياري ميكند «...ولاتضروه شيئا...» (توبه/ 39) پس نرفتن شما به جبهه و ياري نكردن اسلام ضرري به خدا نميرساند، بلكه اين عدم سعادت و بي لياقتي خودمان را ميرساند كه به جبهه نرويم. انگيزه خودمان اين است كه ميخواهيم طبق گفته مولا علي - عليهالسلام- كه ميفرمايد: بهشت درهاي متعددي دارد و جهاد، دري ازدرهاي بهشت است «فان الجهاد باب من ابواب الجنة»، من ميخواهم از اين در داخل بشوم كه دنباله اين خطبه كه خطبه 27 نهج البلاغه است، ميفرمايد: «فمن تركه رغبه عند البسه الله ثوب الذل و شمله البلاء» اگر جهاد را ترك كنيد و نرويد، خدا جامه ذلت و خواري به شما ميپوشاند. من ميخواهم به سهم خودم اين جامه ذلت و خواري بر تنم پوشيده نباشد. ميخواهم اگر خدا توفيق بدهد، سرفراز و سربلند معبود خودم را ملاقات كنم و اين را از مولا علي - عليهالسلام- ياد گرفتيم «فوالله ما غزي قوم قط في عقر دارهم الا ذلوا» به خدا قسم هيچ قومي در ديار خودشان نجنگيد مگر اين كه خوار و ذليل شدند. بايد هجرت كرد، از خدا ميخواهم كه اول هجرت از آن رذائل اخلاقي كه در وجودمان هست، واقعاً هجرت است، اول آن را ميخواهيم كه خدا نصيبمان كند، بعد انشاءالله اگر لياقت آن را داشتيم كوله بارمان را برميداريم، به اميد خدا عازم جبهه ميشويم. تا آنجايي كه در توانمان هست، سعي ميكنيم سالم باشيم، به اسلام خدمت كنيم. اگر كه مشيّت خدا بر اين قرار گرفت كه در اثناي راه، جان ناقابلمان فداي اسلام شد فبه المراد. اميدوارم كه خداوند به همه ماها توفيق خدمت به اسلام را عطا بفرمايد. اين انگيزه من بود كه به جبهه حركت كردم و رفتم. در پاسخ به اين سوال كه شما عازم جبهه هستيد به برادران پشت جبهه چه پيامي داريد؟ ميفرمايد: پيامي كه اين حقير لياقتش را داشته باشم به برادران عزيز بدهم نيست، ولي خوب، براي اين كه بايد به همديگر وصيت كرد، «اوصيكم بتقوي الله . .» علي - عليهالسلام- فرمود: شما را وصيت ميكنم به تقوا و پرهيزكاري. من در وهله اول وصيت ميكنم به آنها كه پرهيز كنند از كارهايي كه خدا به خشم ميآيد، تقوا داشته باشند، تقواي خدا را پيشه كنند و در وهله دوم مواظب باشند كه خداي ناكرده با نرفتنمان به جهاد، جبههها خالي نماند، خداي نكرده اگر ضعفي در جبهه ها ايجاد بشود، باعث شكست اسلام ميشود. اين حقير از آنها ميخواهم آنها كه ميتوانند كوتاهي نكنند و به سوي جبهه ها روانه شوند، اسلام را در اين موقعيت ياري كنند و بدانند كه سربلند و سرفراز خواهند بود. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته (برگرفته از نوار مصاحبه شهيد در خط مقدم)