خدامراد ملکی ریزی، دهمین فرزند غضنفر و ناز آفرین خسرویان، در هیجدهم آبان ماه سال 1336 در زرین شهر اصفهان به دنیا آمد.
پدر خدا مراد مردی زحمت کش و کشاورز بود و از دسترنج خود امرار معاش می کرد. آنها از لحاظ مالی در سطح پایین قرار داشتند . خدا مراد کودکی پرجنب و جوش و فعال بود.
او دوران ابتدایی را در مدرسه ملی محمودیه گذراند ولی پس از اتمام دوران ابتدایی به دلیل فقر مالی ترک تحصیل کرد تا در کار کشاورزی پدرش را کمک کند. او بسیار متواضع، صبور و پرتلاش بود. خدا مراد به ائمه اطهار(علیهم السلام) عشق می ورزید. او در کنار کار به ورزش جودو و کشتی نیز می پرداخت که در جودو صاحب مقام دوم استان شد.
خدامراد ملکی بعد از انقلاب عضو کمیته انقلاب اسلامی گردید . و سپس به جمع امدادگران کمیته امداد پیوست. او که از همان اوایل کودکی فقر را حس کرده بود، به یاری مردم محروم شتافت.
در اوایل جنگ با توجه به آشوب و فتنه در کردستان، به جبهه های حق علیه باطل شتافت.
هیچ وقت از مسئولیتش در جبهه سخن نمی گفت و هر وقت از کارش می پرسیدند، می گفت : من در تدارکات خدمت می کنم. در حالی که فرمانده گردان بود.
خدامراد ملکی قبل از عملیات ثامن الائمه(ع) به جبهه جنوب رفت و در شکستن محاصره ی آبادان به امر امام خمینی (ره) شرکت نمود. پس از آن در عملیات های (فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، محرم، والفجر، بدر و خیبر فعالانه شرکت داشت.
او بسیار متواضع و خوش برخورد بود. با اینکه فرمانده بود ولی در توزیع غذا و پر کردن گونی برای درست کردن سنگر و خلاصه کارهایی از این قبیل کمک می کرد. در صورتی که این کارها وظیفه یک فرمانده نبود ولی او هیچ وقت خودش را بالاتر از دیگران نمیدید.
ملکی فرماندهی در جبهه را با فرماندهی گروهان شروع کرد . به لحاظ ابراز شجاعت و دلاوریش به فرماندهی گردان رسالت و سپس فرماندهی گردان حضرت رسول (ص) در تیپ قمربنی هاشم(ع) رسید . سخت ترین مأموریت ها را می پذیرفت و در به اتمام رساندن آن با توجه به شجاعت و آگاهی از تاکتیک های رزمی موفق و سربلند بود. وی در جبهه خالصانه و با تضرع به درگاه خدای خویش ضجه می زد و با معبودش در پی نمازهایش به راز و نیاز می پرداخت. هنگامی که به مرخصی می رفت به گلستان شهدای زرین شهر می رفت و یاران صدیق خویش را ملاقات می نمود . او با حقوق اندکی که از سپاه می گرفت، زن و بچه هایش را تأمین می کرد .
خدامراد ملکی در تاریخ بیست و یکم اسفند ماه سال 1363 در عملیات بدر به شهادت رسید.
فرازی از وصیتنامه
مادر مهربان من، عمری برایم سختی کشیدی و رنج بردی، ولی افتخار کن که فرزندت در حراست از
دین خدا شهید شد. همسرم از فرزندانم به خوبی مواظبت کن و به آنان بیاموز که ادامه دهنده ی راه شهیدان باشند. دوستان و جوانان عزیز برای حفظ این انقلاب، مسئولیت های زیادی بر دوش شماست . از تعلقات دنیا دست بردارید و دلهایتان را متوجه خدا کنید. در پایان از همه تقاضا دارم
که مرا حلال کنند.