طلبه شهید عبدالکریم همایون استان: اصفهان شهرستان: نجف آباد تو را می ستایم، ای بلند ترین شعر حماسه، ای نام آورترین مرد ایثار، ای سرو، قامت کشیده ای تا بلندای عرش. ای مرد! ای مرد تر از مرد! با اسطوره خوانمت یا افسانه؟ چرا که به باورم نمی گنجی. هر آینه که کتاب حماسه ات را مرور می کنم به حیرتم افزون تر میشود، به راستی تو کیستی؟! تویی که فصل زیستنم را حیات دوباره بخشیدی. و هوای شهر را پر از عطر عاشقی کردی اینک این منم با حجمی از غربت. دلی گرد گرفته از غبار دنیا. تو را می طلبم که گفته اند« شهدا زنده اند». اینک این منم: سر گشته حیران به دنبال هوّیتی که تو برای ما به یادگار گذاشتی. هویتی که با سرخ رنگ خونت در صفحه تاریخ نگاشتی. می خواهم به تبرّک دل را به میزبانی یاد مرد آفرینی از دیار نجف آباد ببرم، مردی از مردستان غیرت. مردی با تمام خوبی ها مردی مثل بهشت. نامش را می گویم تا با هم تکرار کنیم، این تکرارها برای تکریم از عشق است، نامش عبدالکریم است گویی نام ها را در آسمان می نویسند. او به سال 1342 دیده به جهان گشود درست همان سالی که پیر جماران در ابتدای مبارزه گفته بود: یاران من در گهواره ها هستند. اوباید تربیت می شد متعّهد و مؤمن تا سرمایه عشق باشد برای حماسه. تحصیلات کلاسیک را در نجف آباد گذراند. امّا در انتخابی عاشقانه، همان طور که در سر آرزو داشت قدم به حوزه نهاد او در حوزه رسم شیدایی را در پرتو نور ایمان و در مکتب امام صادق و امام باقرعلیه السلام آموخت. بعد ازمدتی درس خواندن از مغرب عشق، ندایی اهورایی شنید ه او را به سعادت ابدی می خواند. سعادتی که در پرتو خون عاشقان به زندگی انسان هوای تازه می بخشد. عبدالکریم به گاه حماسه، رفتن را بر ماندن ترجیح داد، تصمیم گرفته بود که به رسم جنون، شیدایی اش را به آسمانیان نشان دهد. در عملیات کربلای پنج شرکت کرد و خاک شلمچه را با قدومش متبرّک نمود. سر انجام در تاریخ 12/12/1365 راه آسمان در پیش گرفت و آسمانی شد.
بسم الله الرحمن الرحیم «طلبة شهید: عبد الکریم همایون» و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتٌ بل احیاء و لکن لا تشعرون * و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین* الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انّا الیه راجعون* اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون(بقره/ 154-157) حمد و سپاس خداوندی را که برای ملت ایران و تمام مسلمین جهان، رهبری را برگزید که در عصر جاهلیت جدید، مسلمین را از منجلاب ضلالتها و فسادها و گمراهیها نجات بدهد و سپاس خداوندی را که این توفیق را نصیبم کرد که به جبهة نبرد بیایم و هم جهاد با دشمن دین و قرآن یعنی بعثیون کافر بکنم و هم جهاد با نفس اماره و شیطان درونی. ودرود و سلام خداوند بر امام عصر، حضرت بقیه الله الاعظم و نائب بر حقش امام خمینی و درود خداوند بر خانوادههای شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی که برای رضای خداوند تعالی، هم فراق فرزندان خود راتحمل می کنند و هم شهادت آنها را. خداوندا! به امت ایران و مسلمین جهان، هر چه بیشتر شناخت نسبت به وجود ابدی و ازلی خودت عنایت کن تا تمام تلخیها و مصیبتها در نظر آنها مبدل به شرینی و رحمت شود و در نتیجه شهادت در نظرشان امری سهل و آسان. اما اینجانب عبدالکریم همایون نجف آبادی هم اکنون جهت اطاعت امر خداوند متعال و تنها جهت رضای خداوند بزرگ به جبهه آمدهام تا با دشمنان خدا بجنگم و وظیفة شرعی خود را انجام داده باشم واگر جز رضای خداوند در نظرم بود، مثل دیگران در گوشه خانه می نشستم و تنها نظارهگر اوضاع بودم و بریده باد زبان های آنان که خود به جبهه نمی روند و به بد گویی آنان که جان خود را در کف نهاده و به سوی جنگ و شهادت میروند، می پردازند. و شما ای پدر و مادر عزیزم،خوب می دانم که شما چقدر برای من زحمت کشیدهاید، از کودکی تا نوجوانی و از نوجوانی تا جوانی، ولی من در عوض کاری برای شما نکردم، از شما ملتمسانه میخواهم که مرا ببخشید و حلالم کنید که انسان در آن دنیا، جز اعمال نیکش چیز دیگری ندارد و اگر گاهی اوقات موجب ناراحتی شما شدهام، مرا ببخشید وامیدوارم که با همسر و فرزند عزیزم همچون فرزندان خودتان باشید و آنها هم احترام شما را داشته باشند. و شما ای خواهران و برادران عزیزم از شما می خواهم که خدا را هیچ وقت فراموش نکنید و خدای ناکرده کاری نکنید که خون شهدا را پایمال کرده باشید. مقداری از مادیات خارج شوید و به فکر اصلاح خانه آخرتتان باشید. آن طور نباشید که آخر عمر پشیمان باشید، سعی کنید که در نماز جماعت و جمعه شرکت کنید و همیشه گوش به فرمان امام عزیزمان، خمینی بت شکن و روحانیت در خط امام باشید و گول افراد منافق و ضد انقلاب را نخورید که آنها جز نابودی اسلام و انقلاب اسلامی، چیز دیگری نمیخواهند و امیدوارم که نگذارید سلاح من بر زمین بماند که امروز روز جنگ و جهاد است و اگر خدای نکرده ما به جنگ کفار و صدامیان نرویم، روزی میشود که آنها بر سر ما مسلط می شوند و آن روز دیگر چیزی از اسلام و انسانیت باقی نمی ماند. و شما دوستان و خویشاوندان و ملت ایران به گوش باشید که زمان، زمان حساسی است، اگر شما هوشیار و آگاه باشید و در خط امام باشید و گوش به حرف آن پدر دل سوخته بدهید و جبهه ها را خالی نگذارید، اسلام برای همیشه عزت و شرف و سربلندی پیدا می کند ولی اگر به کنج خانه بنشینید و یا مشغول دنیا وامور روزمرة باشید و جبهه ها را تقویت نکیند، دیگر خود دانید که بر سر اسلام چه مصیبتی وارد میشود و خود باید در آخرت جوابگوی خدا و خون شهدا و ... باشید. پس سعی کنید که امر رهبر را اطاعت کنید و جبهه ها را مالاً و حالاً تقویت کنید، نکند روزی برسد که بگویید ما دیگر خسته شدیم، ماهر چه مصیبت دیده باشیم از پیامبر اسلام و امامان و اصحابشان(صلوات الله علیهم اجمعین) بیشتر مصیبت و سختی ندیدهایم و اگر انسان هدف را در نظر بگیرد و بداند که اطاعت امر خداوند، موجب عزت و سربلندی آنان است، تمامی مشکلات برایشان آسان می شود. و شما ای همسر عزیزم و فرزند دلبندم ، امیدوارم که خداوند بزرگ برای همیشه یار و یاور و حافظ شما باشد و امیدوارم که شما مرا حلال کنید، اگر در این مدت کوتاه زندگی مشترکمان جایی از من ناراحت شدهاید مرا ببخشید. من از شما صد در صد راضی بودم و هستم و خدا را شکر می کنم که یک چنین همسر خوبی را به من عطا کرد، از شما می خواهم که فراق مرا و شهادتم را برای رضای خداوند متعال، تحمل کنید و فرزند عزیزم را -که دوست داشتم شما و او را بار دیگر ملاقات می کردم ولی فرصت نیافتم و ان شاء الله در بهشت موعود ملاقات میکنم- خوب تربیت کنید تا فردی مجاهد و دلیر و در خدمت اسلام و مسلمین باشد. و همچنین شما ای پدر و مادر و برادران و خواهران و همسرم، من که از شما جز خوبی چیز دیگری ندیدم و از شما می خواهم که اگر از من بدی دیده اید مرا ببخشید و حلالم کنید والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته