در اولین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۶ آن گاه که شکوفه های بهاری زینت دهنده ی درختان بودند و سبزی و طراوت بر زمین خودنمایی می کرد، حسنقلی دیده به جهان گشود. از همان کودکی کمک رسان پدر در کشاورزی و دلجوی مادر در خانه داری بود و به همین سبب به گاه تحصیل تنها چند سالی مقیم محفل علم ماند و بعد از آن هَمَّش را در رفع مشکلات اقتصادی خانواده گذاشت.
هنگام شنیدن حدیث بیداری امام با آن که سن کمی داشت در راهپیمایی ها مشارکت مستمر داشت و راهش را هم سوی راه امام می ساخت.
او که وجودش آیت ادب و مهربانی بود همیشه با دیگران به شایستگی رفتار
می کرد و اعمالش را با فرامین اسلامی زینت می داد.
با شروع حمله ی دشمن بر سرزمین ایران همواره شوق رفتن به میدان نبرد را در دل می پروراند تا با رسیدن زمان سربازی به سپاه پیوست و راهی جبهه شد و کمر همت بر نبرد با خصم خونخوار بست ، تا آن که دشمن از خاک میهن برون رفت و قطعنامه صادر شد. هنوز ۱۵ روز از صدور قطعنامه نگذشته بود که تیری به سرش اصابت کرد و به عرش الهی پرکشید.