شهید حسین شرکت در سال1334 در خانواده ای علاقمند به امام حسین به دنیا آمد.مادر بزرگوارش نام او را حسین گذاشت،زیرا برادر بزرگش که حسین نام داشت در عاشورای سال قبل از تولد وی از دنیا رفته بود. حسین تحصیلات دوران ابتدائی را سپری کرد و برای ادامه تحصیل تا اخذ دیپلم مجبور شد، روزها کار کند و شبها به تحصیل بپردازد و تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته الهیات، دانشگاه تهران شروع کرد.پس از پیروزی انقلاب دانشگاه ها به دلیل مشکلات فرهنگی برای مدتی تعطیل شد، حسین از فرصت استفاده کرد و در شهر مذهبی قم به گذراندن دروس حوزوی مشغول شد. با شروع جنگ تحمیلی و تجاوز عراق به مرزهای غرب و جنوب غرب کشور،حسین لباس رزم پوشیده و به خیل رزم آوران آوردگاه نبرد پیوست و در عملیاتهای ثامن الائمه(ع) و فتح المبین شرکت کرد.مدتی بعد، پس از بازگشت ازجبهه،به عضویت جهاد سازندگی درآمد و برای سومین مرتبه با جهادگران جهاد سازندگی روانه میدان رزم شد.استعداد سرشار و هوش خدادادی او سبب شد در مدت کوتاهی مسئولیت مهندسی رزمی را به عهده بگیرد و در عملیات غرور آفرین فتح المبین و بیت المقدس فعالانه کار کند. شرکت همچنان جهادگرانه کوشید تا پس از فتح خونین شهر با خاطری آسوده در کنار یار همرزم خود شهید اکبر سلطانی جان بر کف به شهادت نایل آمد.
شهادت : روح بلند شهید حسین شرکت در قفس دنیایی و خاکی تحمل ماندن نداشت. روزهای آخر عمرش بارها از او شنیده بودند که می گفت: " خدایا مگر نه این است که خودت گفته ای ، هر آن کس که عاشق من شود ، من نیز عاشق او خواهم شد و هر کس را عاشقش شوم به پیش خود می خوانمش..." پس چه موقع عاشق من می شوی ؟ شاید جواب این سوالش بود که در رویای یک شب مرخصی در خانه دید و برای مادرش تعریف کرد که در خواب دیدم در کنار یک کشتی بودم که عازم کربلا بود ، دو کیف دستی، یکی به رنگ سبز و دیگری به رنگ قرمز بود و من خواستم سبز را دست بگیرم ولی گویا کسی گفت، قرمز را بردار و رفتم به سوی کشتی و در پی این رویای شیرین با خانواده اش وداع کرد و رفت در حالی که همه می دانستند او دیگر باز نخواهد گشت. حتی همرزمانش هم دریافته بودند که حسین به زودی به لقاء دوست خواهد شتافت و خود نیز این راز را پنهان نمی کرد ، زیرا روز سوم خرداد به دوستان گفته بود، من امروز به شهادت خواهم رسید.ظهر روز واقعه به همراه برادرش در 2 کیلومتری خرمشهر بودند و دوستان گفتند ، اینجا نماز ظهر به جا بیاوریم یا در خرمشهر، جمع آنها گروهی بودند که گاهی سرود وضوی خون می خواندند . حسین در گوش یکی از دوستان می گوید ،" باید وضوی خون بسازیم " این قطعه ای از سرود آنها بود،بالاخره به طرف خرمشهر رفته و سرانجام عصر روز سوم خرداد ماه ، روز آزاد سازی خرمشهر و در آخرین مرحله عملیات بیت المقدس به مسجد خرمشهر می رود ، حاج حسین خرازی که یاران خود را در منطقه گمرک در تنگنای محاصره میبیند ، از او و جمعی دیگر دوستان می خواهد تعدادی از رزمندگان را جمع آوری کنند و برای یاری بچه های لشکر به گمرک بروند،حسین شرکت و سید محمد لاله زار ، جمعی از رزمندگان را به گمرک می رسانند و با دشمن درگیر می شوند، پس از شکستن محاصره در حالی که حسین و اکبر سلطانی در کنار هم دفاع می کردند، شهید سلطانی به شهادت می رسد و لحظاتی بعد سر حسین که همیشه می گفت ، آن را به خدا هدیه کرده ام ، مورد اصابت گلوله قرار می گیرد.حسین شرکت در کنار سید محمد لاله زار ، به قول خود وفا کرد و به معشوقش لبیک گفت و با سری خونین به شهادت نایل شد.