اصغر در سال 1338 پا به عرصه وجود نهاد و بذر وجودش در یک خانواده مذهبی رشد کرد و بالید. نونهالی را با گذراندن کلاس های مختلف از جمله قرآن و شرکت در مساجد و جلسات گذراند تا به نوجوانی رسید. سال 56 با اوج گیری مبارزات امت اسلامی به رهبری ولی فقیه به سرعت حق را شناخت و پیوندی محکم با رهبر انقلاب بست. در سال 58 به دانشگاه راه یافت و آنجا را بدتر از بیرون یافت، چون که میدید انقلابی را که هنوز نهال نوپایی است، دسته ها و گروههای مختلف به آن چنگ زده و هر کدام آن را مطابق سلیقه خود توقع دارند . به چشم می دید که دانشگاه، یعنی جایی که باید در خط امام صادق (ع) باشد، ستاد عملیاتی همه گروههای چینی روسی و آمریکایی شده و همه همچون موریانه بر پیکر انقلاب افتاده اند.
در تابستان سال 60 توانست آرزوی چندین ماهه خود را که رفتن به جبهه بود، تحقق بخشد .هر چند در اوایل جنگ یک بار به ایلام رفت، ولی چون احتیاجی نبود، بازگشت. او بار دیگر با دیدی عمیق تر به جبهه رفت. او رفت تا ثابت کن د مسلمان است . چون هم ان گونه که خود می گفت " مسلمان به هر آنچه می گوید، عمل می کند ". بالأخره او رفت و حمله نهایی به زودی آغاز شد. در یکی از این روزها که سخت در حال کندن سنگر بود، به ناگاه خدا تقاضای بنده اش را قبول کرد و اجازه تقرب به او داد. گلوله ای از سوی دشمن چرخ زنان آمد و قلب پر از مهر او را هدف گرفت. روحش شاد.
بسم الله الرحمن الرحیم
و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و الی رسوله، ثم یدرکه الموت، فقد وقع اجره علی الله (نساء/ 100 ). هر کس از خانه اش خارج شود، در حالی که به سوی خدا و رسولش هجرت می کند سپس مرگ او را در یابد، پس اجرش باخداست.
امیدوارم لااقل با شهادتم خون خود را هدیه اسلام عزیز در راه خدا، در این انقلاب عظیم جهانی کنم، (که برای مردم مستضعف شد ه). اگر نتوانستم در زندگی خود راهنما باشم و خدمت گزار و خادم باشم، ان شاءالله با شهادتم مستضعفان را یاری و تعدادی را راهنمایی کرده باشم به اندازه ی وسعت و توانایی و مسئولیت خویش و تعهدم نسبت به الله؛ توکلت علی الله و به امید خدا، رب العالمین و پرورش دهنده جهانیان.
من آرزویم این بود که ما دانشگاهیان با طلاب علوم دینی وحدت و تفاهم پیدا کرده و در کنار هم قیام کنیم، چون دشمنان اسلام نمی خواهند این دو قشر با هم باشند و بین این دو تفرقه می اندازند. خواهش می کنم این پیشنهاد مرا تا آنجا که می توانید به گوش تمام برادران و خواهران دانشجو و طلاب روحانی برسانید . مخصوصاً از پدر و مادر و خواهران و برادران می خواهم که به جای گریه برای من، به کارهای اصلی و آنچه من خواهان آن بودم، برسند و سامان بخشند و مخصوصاً از مادر عزیز که چقدر مدیون ایشان هستم، خواهش می کنم مانند زنان مسلمان صدر اسلام عمل کنند. چون که من هم خواست هام همانند جوانان آن زمان همچون عمار یاسر، ابوذر و مقداد عمل کرده باشم. چه بسا بسیاری از مردان و زنان و کودکان و جوانان برومند امت اسلام این چنین بود هاند و هستند و خواهند بود. ان شاءالله تعالی.
اصغر شفیعیون