زندگینامه از زبان همسر شهید:
شهید علی فرهادی در سال 1357 هدف اصابت گلوله عمال رژیم پهلوی قرار گرفت و شهد شهادت را نوشید.
از وجودش نور قرآن جلوه گر باشد همی
آری آری تا ابد شد حامی قرآن شهید
در جوار رحمت حق زنده و روزی خور است
گشته شاهد هر زمان بر عالم امکان شهید
می بایست به راه بیفتیم و حرکت کنیم تا چشمه های درونمان جوشیده شود ، باید واقعیت های تلخ زندگی را از نزدیک لمس کرد تا پرده های حقارت و زبونی و خود خواهی از جلو چشمانمان پاره شود و کنار برود ، باید ننگ وابستگی و جانور زیستن و لجنزار بودن را در فکر و عمل خویش نابود کنیم.
ایشان در آذرماه 1333 در خانواده ای مذهبی متولد شد. دوران طفولیت را طی کرده و هنگامی که به سن 6 سالگی رسید در همین زمان که به محبت پدر فوق العاده نیاز داشت دیگر دست محبت پدر را به سر ندید و در این زمان بود که مادر قهرمانش او را با همت و اراده محکم بزرگ کرد تا به سن 7 سالگی رسید و به مدرسه ابومسعود رفت و پس از 6 سال درس خواندن درس و مدرسه را کنار گذاشت و به کسب و کار روی آورد تا بتواند در این اوقات برای گذران زندگی کمک به مادر رنجیده و پیرش بکند. روزها گذشت و او مراحل نوجوانی را طی کرد تا به سن جوانی رسید. در تمام این سالها ، علی جوان ، در مقابل طوفان حوادث و سختی های زندگی یک نان آور خانواده مقاومت ککرد و همیشه سعی در رضایت و آسودگی خاطر مادر داشت. تا این که در سن 23 سالگی با یک مراسم ساده و بی ریا همسری را برای زندگی آینده انتخاب کرد و به همسری خود در آورد. مهری (همسرش) از یک خانواده نجیب و کاسب بود و آنها در کنار هم رفتند تا زندگی ساده و شریفی را شروع کنند ، در همان زمان جرقه انقلاب در قم زده شده بود و در شهر اصفهان نیز کم کم مردم خشم خود را از رژیم منفور پهلوی ابراز می داشتند ، که علی نیز چون قطره ای وارد دریای بیکران خلق بپا خاسته ایران شد و در ماه مبارک رمضان که رژیم منحوس ، حکومت نظامی در اصفهان برقرار کرد و در خط مبارزه افتاد و دیگر کمتر به فکر خانواده بود و دیگر آن علی سابق نبود. همیشه به فکر مبارزه بود ، بیشتر شبها به منزل نمی آمد و روزها دیگر سر کار نمی رفت. در سوزاندن سینماها که مظهر فساد شاهنشاهی بود فعالانه شرکت داشت. چنان عشق به شهادت در او نمو کرده بود که هر روز هنگام خروج از منزل با غسل شهادت خارج می شد و این در اثنای اوج گیری انقلاب اسلامی ایران بود. هنگام خارج شدن از منزل حلالیت می طلبید. در روز قبل از شهادتش در حمل و نقل مجروحین و کمک به آنها فعالیت مؤثری کرده بود (روز یازدهم محرم) و حتتی چند بار اقدام به خون دادن کرده بود. تا اینکه بعدازظهر روز بعد پس از خوردن غذا و رفتن حمام برای غسل شهادت در ساعت 5 بعدازظهر از منزل خارج شده و غروب آفتاب به سوی خدایش شتافت و به وسیله گلوله دژخیمی خون پاکش به پای نهال جوان انقلاب اسلامی ایران ریخت و این در حالی بود که فرزند معصومش فقط چهارماه از عمرش در شکم مادرش می گذشت و هرگز روی پاک و شریف پدرش را ندید. از خصوصیات روحی او بسیار با تقوا بود و پشت پای محکمی به دنیا و رفاه زندگی زده بود و فوق العاده مادر پیرش را دوست داشت ، به مردم عشق می ورزید و به تعبیر خودش امام را چون خون در رگ های ملت مسلمان می دانست و این نشانه دوستی عمیق از امام بود. او با شهادت خود به همرزمان نشان داد وقتی که دشمن تمام امکانات مبارزه از جمله تاکتیک و تکنیک را از انسان گرفت ، در این موقع است که باید جان خود را همچون پتکی آهنین بر سر خصم کوبید و بدین طریق باطل بودن او را با خون خود بر صفحات تاریخ تشیع علوی ثبت نمود و در راه پیروزی ما به کسانی نیاز داریم که بدون شک ملاقات با خدا را خواستار باشند و در این راه تا آخرین قطره خون خود را به پای اسلام نریزند و این طرز عمل در کسی است که به هوی و هوس دنیوی اهمیت نمی دهد اصلا برای دنیا ارزشی قائل نیست و تنها کسی می تواند بفهمد که این درد را حس کرده باشد.
ای شهیدان راه خدا بر شما درود
ای به خون خفتگان برشما درود