حسین بیدرام، فرزند عباس و صدیقه بیدرام، در چهارم فروردین ماه سال 1340 در روستای گرگاب از توابع شهرستان برخوارومیمه متولد شد.
پدرش به شغل کشاورزی مشغول بود و خانواده خود را از این طریق تأمین می نمود.
تحصیلات راهنمایی را نیز در زادگاهش گذراند. چون علاقه چندانی به ادامه تحصیل نداشت تا دوم راهنمایی بیشتر ادامه تحصیل نداد و به کشاورزی مشغول شد وپس از مدتی برای صیفی کاری به اهواز رفت.
او پس از خدمت سربازی به جبهه رفت. به دلیل علاقه زیادی که به جبهه داشت، در آن جا ماند و عضو سپاه شد سال سوم راهنمایی را در جبهه گذراند. ولی به دلیل مشغله های زیاد، موفق به ادامه تحصیل نشد.
در کلیه عملیات ها شرکت می کرد و رشادت های زیادی از خود نشان می داد. در عملیات خیبر به عنوان یکی از مسئولین گردان رزم لشکر حضور یافت. بعد از این عملیات در رده فرماندهی گردان قرار گرفت.
در عملیات صاحب الزمان(عج) مرحله پایانی عملیات والفجر، به عنوان یکی از فرماندهان گروهان خط شک ن در منطقه کارخانه نمک بود و مأموریت داشت از میادین مین عبور کند.
در عملیات کربلای 10 ، منطقه حلبچه، مأموریت داشت ارتفاع ژاژیله را تصرف کند و در آن منطقه مستقر شود.
به نیروها گفته بود: برای شستن پتوها به لب کارون بروند . خودش نیز برای نظارت رفت. در آن جا یکی از بچه ها- که شیخی نام داشت- داخل رودخانه می افتد، او برای نجات آن فرد به داخل رودخانه می پرد ولی با همه تلاش او، هر دو آنها در آب غرق شدند و پس از 48 ساعت جنازه این
دو عزیز درکنار پل مارد پیدا شد.
او به مدت 8 سال در جبهه حضور فعالانه داشت و در تاریخ 68/4/26 به شهادت رسید
وصیت نامه شهید حسین بیدارم
بسم الله الرحمن الرحیم
ام حسبتم ان تدخلوا الجنه ولما یعلم الله الذین جاهدوا ومنکم ویعلم الصابرین.
آیا گمان کرده اید که داخل بهشت می شوید بدون اینکه خدا امتحان کند وآنان که جهاد در راه دین کرده وآنها که سختیها صبرومقاومت کنند مقامشان را بر عالمی معلوم گراند.
با نام خدای متعال جل جلاله وبا سلام وتهنیت بر محمد وآل پام معصومین بالاخص مولایمان حجت ابن الحسن العسگری (عج) ونایب برحقش خمینی کبیر وبا سلام به شما وارواح پاک شهیدان.
خداوندا دنیا را دار آزمایش وامتحان قرار دادی وجهاد ومبارزه را وسیله ای برای این امتحان وجنت وبهشت را به روسپیدان وسربلندان که به حق شهیدان راهت می باشند اختصاص دادی.
بارالها در میان بندگانت من هم بنه ای بودم که می بایستی در این آزمایش شرکت نمایم وبا مشکلات مبارزه نمایم واین راه را پشت سرگذارم تا رحمت ورضوان تو را درک نمایم ولی چه بایدمی کردم که آدمی بودم در دام علایق همچون موجودی در تارهای عنکبوتی که از هر طرف در بند حصارهای آهنین ودژهای محکمی بودم یک طرف هوای نفس واز طرف دیگر شیطان از طرفی علایق به زن وفرزند خویشان واز سوی دیگر نفس دشمنان وحتی بعضی از همکیشان مرا در برگرفتند وحرکت را برمن سخت ودشوار ساخته بودند ولیکن توفیق دادی که مشکلات ز ندگی را تحمل واز خانه وآسایش وخانواده هجرت نمایم واز زن وفرزند ونزدیکان دل ببرم ولذت وشادمانی با دوستان را پیشت سر گذارم ونیز ملامت ملامت کنندگان را تحمل ونادیده بگیرم واز این تارهای عنکبوتی یکی پس از دیگری قطع و به سوی تو منقطع گردم وشهادت در راهت ورحمت واسعه ات را درک نمایم.
بارالها خود را به نعمت عظیم وهدایت والاشکر گذارم که اگر هدایت ولطف تو نبود به این مقام دست نمی یافتم.
واما سخنی با ماندگان در حیات دنیوی وغرق شدگان در عشق وعلائق مادی ای شما که گوشه ای نشسته وریاست ویا رفاه چند روزه دینا دل خوش نموده اید بدانید که لذت ها خواهد رفت ومرگ شما را می یابد.
بدانید که برزخی سخت وقیامتی لرزان وآتش معلوم ودرد آور در پیش است این وعده به حق خداست پس در فکر روید ودر گفتار وکردارمان تجدید نظرنمایید واز گذشته باطلتان برگردید وتوبه نمایید که خداوند تواب ورحیم است.
ای پاسداران وای دوستان وخویشان بدانید پنج سال مقاومت وآوارگی در بیابان های گرم خوزستان وباتلاقهای جنوب وکوههای سربه فلک کشیده غرب تمام شد آنقدر در این بیابانها راه رفتم که پاهایم پر از پینه شد ولی قدمم سست نشد آنقدر زخم زبان شنیدم که دلم پر از درد بود ولی از راهی که انتخاب نموده ام روبرنگرداندم چون این راه خوب راهی بود که اخرش شهادت ودرجوار اولیاء اله است.
بدانید که دیگر مرا نخواهید دید ومن از میان شما می روم وبه شما می گویم که امام را تنها نگذارید که اگر امام را تنها گذاشتیدئد خسرالدنیا والاخره هستید.
واما ای همسرم که من به تو علاقه داشتم توصیه می کنم که صبر داشته باشی که خداوند با صابران است از تو خواهش می کنم که فرزندانم را به دست کسی سپاری ودر تربیت آنها کوشا باشی وچون غیر از این دو بچه از مال دنیا چیزی ندارم آنها را به تو شما را به خدای بزرگ می سپارم.
امیدوارم که مرا حلال کنید چون این راهی که رفتم جز حق نبود.
تو به حضرت زینب اقتدا کن که دریک روز داغ هفتاد ودونفر را دید وصبر کرد سربریده برادر را دید وتو هم صبر کن امیدوارم که درروز جزا شمارا سربلند زیارت کنم وفرزندانم را تربیت کن به نماز وروزه وادار کن که انشاء اله همه رستگار شویم پدرومادر عزیزم صبر را پیشه خود قرار دهید فرزندانم را خوب بزرگ کنید ونگذارید ناراحتی بکشند تا اینکه من راضی باشم وانشاء اله خدا همه شما را ببخشد وشما مرا حلال کنید واز همه دوستان وخویشان حلالیت می طلبم.
والسلام علیکم .
حسین بیدارم 65/9/26