"بسم رب الشهداء و الصالحین
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهْ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَدً عَبْدُهُ وَ رَسوُلُهْ "
شکر خداى را که توفیق یافتم در راه مبارزه حق علیه باطل شرکت کنم و آنچهکه دارم در طبق اخلاص نهاده تقدیم ایزد منان کنم و آنچه حسین و یارانش و تمامرزمندگان صدر اسلام پروانه وار دور آن مىگشتند من هم آنان را باز یابم، یعنىشهادت. آیا کسى به خود اجازه مىدهد که با چشم خود ببیند که جنایتکاران ومتجاوزان دست به سوى اسلامش و شرفش و کشورش دراز کرده و قصد نابودى آن رإے؛ج"داشته باشد و سکوت اختیار کند.
من اکنون مىروم که با خدایم ملاقات کنم، مىروم تا آتشى را که در درونممشتعل شده خاموش نمایم، من اکنون به سوى سنگر خالى همرزمانم و به سوى لانه باصفاى جنگ پرواز مىکنم که دشمن بداند هیچ موقع سنگر خالى نمىماند، امّا باید ازرهبرم، امامم خمینى بت شکن قدردانى بکنم که مرا از سیاه چاله و گودالهاى روزگارکه به سوى پرتگاهى روانه بودم، نجاتم داد و نادى و رهنما شد و تو اى همرزم، توخود مىدانى که این انقلاب به چه نحوى به پیروزى رسید. با کشته شدن على اکبرها،على اصغرها و حبیب ابن مظاهرها، نکند خداى نکرده بى تفاوت بنشینى و دنیا را برآخرت ترجیح بدهى، هیچ اندوهى به خود راه ندهى که ما پیروزیم و امّا پدر و مادرم،نمىدانم چگونه از شما تشکر کنم. پدر و مادرم چه زحماتى که براى بزرگ شدنمنکشیدى، اى مادر عزیزم نکند در مرگم بىتابى کنى و گریه نمایى، نکند با بىتابى خوددشمنان اسلام را شاد کنى، نه مادر جان من امانتى بود از طرف خدا در نزد شما که هماکنون خدا امانت خود را پس گرفته است، پس در مرگم کاملاً صبور باش و استقامتبه خرج ده و همیشه شاد باش و امام عزیز و رزمندگان کفر ستیز را دعا کنید. امیدوارمکه حلالم کنید. مادر جان هیچ قطرهاى در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونىکه در راه خدا ریخته شود بهتر نیست و من مىخواهم با این قطره خون به معشوقمبرسم. وصیت من این است که بعد از مرگم برایم گریه نکنید. به همه دوستان و آشنایانتبریک بگویید.
بگویید که جان او هدیهاى براى امام امت خمینى بت شکن و در راه خداست،بگویید براى همین بود که عزت الله به جهاد رفت و شربت شهادت نوشید که این پیامیک شهید است که جهاد دو چیز را در بر مىگیرد، یکى خون که شهید مىدهد، دیگرنام شهید که باید به همه منتقل بشود. به مادرم بگویید که دیگر پیش خدا سر شکستهنیست، چون پسرش راهى را رفته که حسین رفته. پدر جان وصیت من این است کهراهم را ادامه دهید و با منافقین داخلى مبارزه کنید با زنده ماندنم که نتوانستم خدمتىبه انقلاب و جمهورى اسلامى بکنم، امیدوارم که با شهادتم بتوانم قلب آشنایان رامنقلب ساخته تا آنها به این انقلاب خدمت بکنند. از پدر و مادرم و برادرم و کلیهدوستان و آشنایان حلالیت مىطلبم و از آنها مىخواهم که مرا حلال کنند در ضمنچهار ماه قضاى روزه دارم برایم بگیرید.
والسلام
64/12/10