شهید محمدرضا محمدی در سال ۱۳۴۸ درخانوادهای مذهبی به دنیا آمده و دوران کودکی را با تربیت پدر و مادری بزرگوار و مؤمن گذراند و مسائل عالیه اسلام را در جو مذهبی خانواده فرار گرفت وی از انقلاب با آن سن کم و چثه کوچکش همراه با شهید احمدرضا نظری و دیگر برادران هم سن و سال خودش در مجالس قرائت قرآن و برنامه ریزیها و راهپیماییها شرکت میکرد و در اجرای برنامههای راهپیمایی و برگزاری مجالس نقش بسزایی داشت، شهید محمدی در سال ۱۳۵۸ با اینکه سن کمی داشت با عشق و علاقهای سرشار از ایمان و محبت به اسلام و خاندان عصمت و طهارت در بسیج شرکت نموده و روزها را به کلاس درس حاضر میشد و شبها در مسجد فعالیت داشت این شهید بزرگوار در شناسایی و مبارزه با گروهکها و ضد انفلاب، گشت و نگهبانی شبانه فعالیت داشت. در همان دوران با شهیدانی همچون سردار رشید اسلام همحزه بابایی و رحمتالله ثریا آشنا شد و فعالیتش دراین دوره به اوج خود رسید و با شروع جنگ تحمیلی چنان روحیه ای در وی پدید آمده بود که سر از پا نمیشناخت ولی ……. کم بودن سن وی وضعیف بودن وی از اعزامش جلوگیری مینمودند تا اینکه بسیج مدارس تشکیل شده و در این واحد فعالیت خود را آغاز نمود و عنوان یکی از فعالترین نیروهای این واحد به شمار میرفت. وی باشرکت در اردوهای بسیج مدارس در جذب دانشآموزان به اردوها نقش مهمی داشت وی با فعالیت در این واحد در انجمن اسلامی مدرسه نیز فعالیت و در همین حین نیز به پدر بزرگوارش در امر کشاورزی کمک مینمود. ولی عشق و ایمان شهید به حدی رسیده بود که دیگر تاب و توان ماندن در پشت جبهه را نداشت و همیشه تلاشش این بود که به هر صورتی که شده خود را به جبهه های حق علیه باطل برساند، هر روز که اعزام نیروی بسیج بود او با گریه و زاری التماس میکرد که بتواند همراه با برادران رزمنده اعزام گردد ولی به دلیل کمبود سن از اعزام وی جلوگیری می نمودند تا اینکه کلاسی جهت آموزش برادران رزمنده امدادگر از طرف سپاه پاسداران ترتیب داده شد شهید موقیت را غنیمت شمرده و در گروه دوم آموزش امداد گری شرکت نموده و پس از آموزش نوبت اعزام رسیده و این شهید بزرگوار با عشقی که به جبهه داشت خود را آماده اعزام کرده بود بالاخره در تاریخ ۱۵/۸/۶۱ از طریق بهداری سپاه پاسداران مبارکه نیروها جهت اعزام به پادگان ۱۵ خرداد اعزام گردیدند، وقتی مسئولین لیست اعزام را جهت فرستادن افراد کنترل میکردند نام وی را به دلیل کمی سن از لیست حذف کرده و مانع اعزام وی شدند تا اینکه در فرصتی دیگر با دست بردن در شناسنامه توانست همراه با دیگر برادران اعزامی به منطقه رفته و در بهداری تیپ فرماندهی قمربنیهاشم مشغول بکار شد و از این به بعد توانست که در عملیاتها شرکت جدید مدتی در منطقه والفجر مقدماتی، مدتی در پاسگاه زید و در مناطق مختلف به سر می برد. در عملیات والفجر ۴ به عنوان امدادگر شرکت داشت و شب عملیات چنان بردشمن زبون میتافت که همسنگرانش را به حیرت انداخته بودو در حین عملیات مجروحین را پانسمان و جهت اعزام به پشت خط آماده مینمود در آن شب رزمندگانی که به علت انفجار میدان مین مجروح شده بودند و کمتر کسی جرات نزدیک به آن را داشت این عزیز کوله پشتی امدادگریش را برداشته و بدون ترس و واهمهای به داد مجروحین می رسید در این عملیات به گفته برادر شهید حمزه بابایی، وی همچون فرشته ای بر بالین مجروحین حاضر شده و در پایان عملیات سراغ هر یک از برادران را که میگرفتند شهید محمدی از وضعیت وی اطلاع کامل داشت باید یادآور شد که در این عملیات همسنگران وی برادر شهید بهرام محمدی به شهادت رسید که شهادت وی در روحیه شهید محمدرضا اثر فراوانی داشت در عملیات خیبر نیز این شهید بخاطر سابقهای که در امدادگری و فعالیتش در جبهه داشت به عنوان مسئول گروه امداد گران برگزیده شد و باروحیهای بسیار بلند و با عشقی سرشار از ایمان مسئولیت خود را انجام داد، در این ماموریت نیز از ناحیه سر مجروح گردید وی پس ار گذشت مدتی که در بیمارستان بود و بهبود یافت مجددا به جبهه اعزام شد و در این ماموریت که این بار در لشکر نجفاشرف بود درکنار همرزمان شهیدش اضغرزینلی و نعمت اللهربیعی که مسئولیت گردان را به عهده داشتند وی نیز به عنوان مسئول دسته برگزیده شد ناگفته نماند که پس از هر عملیات به شهر خود باز گشته و در نماز جمعه مکبری نماز جمعه را بر عهده داشت وی پس از پایان عملیات بدر به خاطر ادامه درس به مبارکه باز گشته و در مجتمع آموزشی شهدای محراب اصفهان ثبت نام نموده و به جبران درسهای عقب افتاده خود پرداخت و پس از موفقیت در امتحانات در تاریخ ۱۷/۷/۶۴ مجددا به منطقه اعزام شد و این بار به خاطر تجربه زیادی که در جنگ داشت به عضویت واحد اطلاعات و عملیات لشکر نجفاشرف در آمد و یکی از فعالترین و پر شور ترین نیروهای این واحد به شمار میرفت.
شهید بزرگوار در این ماموریت آخر حالت عرفانی و روحانی عجیبی داشت و سر انجام پس از شناسایی منطقه مورد نظر در اثر اصابت ترکش دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد و روح پر تلاطم و ناآرام وی پس از ۴ سال تلاش و مقاومت و ایثارگرای به ملکوت اعلی پیوست و به دیدار معشوق خود شتافت ( روحش شاد و راهش مستدام باد ).
بسم الله الرجمن الرحیم
«فلیقاتل فی سبیل الذین یشرون الحیوه الدنیا بالاخره و من یقاتل فی سبیل الله الذین فیقتل او یغلب فسوف ………… « اجرا عظیما» قرآن کریم _ سوره نساء آیه ۷۳
مومنان باید در راه خدا با آنان که حیات مادی دنیا را بر اخرت گردیدند جهاد کنند و هرکس در جهاد به راه خدا کشته شد یا فاتح گردید زود باشد که او را در بهشت ابدی اجر عظیم دهیم .
حمد و سپاس خدای را که ما براه راست هدایت کردکه اگر هدایت اونبود ما به این راه راست هدایت نمیشدیم، با در دو سلام بر پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمدبنعبدالله(ص) و امامان شیعه بویژه امام زمان مهدی موعود(عج)
به نام خدا و برای خدا به نام او که زنده می کند و میمیراند به نام یکتا به نام آن معبود بنام ان یاری دهنده و به نام او جانم در دست اوست و بادرود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی این قلب تپنده امت بیدار دل و با سلام بر شهیدان این لالهای بخوان خفته و این راه گشایان راه کربلا حسین(ع) و این اجابت کنندگان ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمانمان امام خمینی و با سلام بر خانواده عزیز و گرامیم و امت شهید پرور چند کلمهای را بعنوان وصیت مینویسم باشد که مورد رضایی خداوند قرار گیرد گر چه میدانم که فاصله با شهداء خیلی زیاد است و در خود این لیاقت را نمیبینم که به آنها برسم ولی چون امری است واجب چند خطی مینوسیم.
خداوند را شکر و سپاس میگوییم که به واسطه رهبر بزرگ از خاندان عصمت و طهارت بر ما منت گذاشت و بزرگترین نعمتهایش را برما ارزانی داشت و توفیق بزرگی نصیب من کرد که از گمراهی نجات پیدا کنم و راه سعادت در پیش گیرم خدایا من گنهکار اعتراف میکنم که لیاقت نداشتم به چنین مکانهایی پا گذارم جایی که خون پاسداران اسلام ریخته ولی لطف تو شامل شد بر حال من خدایا از تو میخواهم که مرگم را شهادت در اهت قرار دهی و چنان سبب سازی که اعضاء و جوارهم جزء در راه رضای تو حرکتی نکند پروردگارا در جهاد صبری به من عطا کن که با ناملایمات و انحرافات بسازم و در راه رسیدن به هدف پافشاری کنم و خدایا مرا از بلای کبر، غرور، ریا و خود خواهی نجات ده تا حقایق وجود تو را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم ای امت شهید پرور حدیث ایثار گریهای شما در پشت جبهه بر ما و اضح است و ما شرمسار از پینههای دست پیرمردان و خجل از رنج و عاطفه کودکان و متواضع در برابر همه تحملهای ناشی از فشار وارده برشمائیم اما بزودی بایورش بر صدامیان و گشودن راه کربلا سرود توحید را بر دلهای پر مهر شما و برزبان پر عاطفه شما جاری خواهیم کرد. وای امت شهید پرور دنبالهرو خط امام باشید و حفاظت از خط امام امری است واجب و خطای از آن گناهی است نا بخشودنی و بس بزرگ، ای مردم یاران امام را فراموش نکنید که امروز میخواهند این یاران امام را از صحنه خارج کنندوای برادران عزیز خزبالله بدانید که کوچکترین وقفه امروز بزرگترین ضربه بر پیکر اسلام است و کوچکترین اشتباه بزرگترین جنگ بدانید و جبههها را هر چه بیشتر تقویت کنید و عزیزان من عمر خود را به هدر ندهید که بعدها حسرت آن را خواهید خورد و اگر خدای ناکرده کوتاهی کنید و الله مسئولید و باید روز قیامت جواب شهدا را بدهید و بزرگترین مسئله که برای ما شیعیان سرنوشت ساز بوده از صدر اسلام تا کنون مسئله ولایت بوده که از زمان حضرت علی(ع) همان جریاناتی که میدانید پیش آمد و الآن دشمن دارد همان جریانات را پیاده میکند و اگر ما ولایت نداشته باشیم هیچ چیز نداریم. ولی کسانی که قلبتان را سیاه و خالی از نور توحید کردهاید وخود آئید و از جوانان بخون طپیده عبرت بگیرید پس چه بهتر که از لحظه به لحظه این زندگی در راه رسیدن به معبود استفاده کنید و در عین حال که باشیطان بزرگ و درونی خود( نفس اماره)نیز به ستیز بپردازیم و تنها یک چیز را مهم بدانید و آن هم خداست و قدم برداشتن در راه او و رضای او قدم برداشتن در خط انبیاء و امام است برادران عزیز حزب الله همانطور که حضرت علی(ع) فرمودهاند دنیا جای گذار است نه ماندن و شما که در پشت جبهه هستید فکر نکنید که اگر فلانی به جبهه نمیرفت کشته نمیشد خیر این چنین نیست چون قرآن میفرماید : هر کجا باشید مرگ شما را فرا میگیرد. و شما عزیزان در پیشرفت کار خود صبر و مقاومت پیشه کنید و به ذکر خدا و نماز توسل جوئید که خدا یاور بردبار است و برادران عزیز مظلوم بر علیه گروهکهای منحرف شرکت کنید که اینها مفسدین روی زمین میباشند و امیدوارم که مرا حلال کنید برای من طلب آمرزش و مغفرت کنید که بیشتر از هر چیز به آمرزش خداوند محتاج هستم، خدایا من خجالت میکشم در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم و خدا شاهد است که من هدفی جز اسلام و قرآن نداشتم، خداوندا مرا ببخش که نتوانستم برایت بندهای مفید و عابد باشم خدایا بندهای نفسانی را ازا پاهایم باز کن تا بهتر بتوانم تو را بشناسم و سخنی دارم با شما محصلین عزیزم
و اما تو ای محصل ای امید آینده امام امت ای کسیکه پشت میز نشستهای آیا میدانید که روزی شهیدی از پاکترین فرزندان اسلام پشت این میز نشسته بوده آیا میدانی که چه مسئولیتی بردوش شماست اوقات فراغت خود را به بیهودگی نگذرانید و در مقابل اسلام مسئولیت احساس کنید و نسبت به مسائل بیتفاوت نباشید
و شما ای رزمندگان وای همسنگران عزیزم پیشگان دنیا در انتظار مسلسل شماست و چشم مستضعفان جهان در انتظار شماست خون حسین شما را ندا میدهد تا نینوا را نوا دهید ای دلیرمردان،عاشقان راه کربلا رفتند دنبال آنان به پیش تازید خون آنان راه را هموار کرده است، به پیش که بوسههای امام به عنوان مدال افتخار بر بازوان شماست به پیش که قدس بر قدامت شما سوگند میخورد و کربلا بر نفسهای گرمتان لبیک میگویدحسین(ع) در استقبال شماست. اماما: جان خویش را در پای تو میپذیریم و بر کعبت سوگند یاد میکنیم که ما روندگان راه توانیم، یارانمان رفتند ما هم میرویم ، میرویم که قربانگاه معراج وجود ماست میرویم که عشق بر خدا ذکر سجود ماست میرویم که سپیده سحر را به خون خویش گلگون کنیم، میرویم تا حماسههای پنهان تشیع رخ بنماید میرویم تا قدامت اسلام بر اوج قله توحید سر افراز باشید میرویم تا با خونمان، با مسلمانان، با ایمانمان ریشه کفر اندیشان را بزدائیم میرویم تا با ملاقات خدای خود ملکوتی شویم و از ملکوتیان رخ برتابیم میرویم تا بر صدام آنچنان سیلی بزنیم نا در زباله دان تاریخ مدفون گردد میرویم تا سفره چپاولگریهای استعمارگران را در صحنه گیتی بر هم زنیم و حاکمیت و لایت فقیه را عینیت دهیم میرویم تا بر مناره قدس فریاد برآوریم اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمدا رسول الله و اشهدان علیا ولی الله و اما شما ای پدر بزرگوارم وای مادر مهربانم ای پدری که روزها زحمت کشیدی تا لقمه نان حلال به ما بخورانی و مادرم که شبها بیخوابی کشیدی تا ما آسوده بخوابیم میبخشید که نتوانستم حق فرزندی را ادا کنم و شما را اذیت کردم و من پیش شما یک امانت بودم و خدا امانت خود را به خوبی از شما پس گرفت و من یک امانتی بودم که میبایست میرفتم و مرگ حق است و انسان هر چه زودتر برود بهتر وای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید و همه شما مادران مثل خاندان و هب جوانانتان را به جبهه نبرد بفرستید و حتی جسد او را تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود :پسری را که در اره خدا دادهام پس نمیگیرم و در محضر خدا نمیتوانید جواب زینب را بدهید که تحمل ۷۲ شهید را نمود و شما ای خواهران و برادرانم مرا ببخشید خدا را فراموش نکنید و در همه کارهای زندگیتان از خدا کمک بگیرید و از جانب من از تمام اهل و فامیل خداحافظی کنید و حلالیت بطلبید و در آخر امیدوارم خداوند رحمتش را به همگی ما شامل گرداند و توفیق زیارت کربلا در دنیا و شفاعت حسین در آخرت نصیب ما گرداند.
بارخدایا، ما را از بندگان مخلص در گاهت قرار بده
شهدای ما را با شهدای صدر اسلام محشور گرداند،
خدایا، خدایا، تا انفلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر بکاه و بر عمر رهبر افزای
به امید فتح کربلا و آزادی قدس عزیز
۱۰/۷/۶۴
محمدرضا محمدی