شهیده اعظم پورسینا در سال 1324در خانوادۀ متدین به دنیا آمد. وی فرزند دوم خانواده بود. تا اخذ مدرک دیپلم به تحصیل ادامه داد. یک سال هم تربیت معلم خواند و مشغول تدریس پایه دوم دبستان شد. روز معلم به عنوان معلم نمونه انتخاب شد. او فردی فعّال بود. به پدر و مادرش کمک می کرد. دست و دلباز و اهل شوخی کردن بود. امر به معروف می کرد. منظم بود. حتی در منزل برنامه هفتگی تنظیم کرده بود. صرفه جو بود و اسراف نمی کرد. علاقۀ زیادی به گل و گیاه داشت. بیشتر مواقع چند شاخه گل وسط سفره می گذاشت.کارهای هنری مثل گلدوزی آشپزی را دوست داشت. اهل مطالعه بود و کتابهای علمی و داستانی زیاد می خواند. خیلی صبور بود. برای ادامه تحصیل همسرش، خیلی تلاش می کرد. تا کانون خانواده را گرم نگه دارد. هنگام گرفتاری ها به حضرت علی (علیه السلام) و حضرت ابوالفضل(علیه السلام) خیلی توسل پیدا می کرد. اهل ورزش بود و پینگ پنگ بازی می کرد. همیشه همکارانش از اخلاق خوب او می گفتند. هیچگاه ناراحتی های خانه را به محل کار نمی برد. او هر کاری را به وقت خودش انجام می داد. خیلی جدی بود همیشه به موقع نمره های دانش آموزان را تحویل می داد. روز مادر را هیچ وقت فراموش نمی کرد. برای شاد بودن روحیه اش در مهمانی های دوره ای، شرکت می کرد.عاشق امام و انقلاب بود. با این که باردار بود و یک فرزند 5 ساله داشت ولی باز هم در تظاهرات شرکت می کرد. عاشق شهادت بود و به همسرش می گفت: « دلم می خواهد شهید شوم.»
دوره امدادگری و کمکهای اولیه را گذرانده بود و برای کمک به رزمندگان در جبهه های جنگ آماده شده بود. دو فرزند به نام حمیدرضا و احسان داشت که در زمان شهادت مادرشان یکی 8 ساله و دیگری 12 ساله بود و حالا یکی پزشک و دیگری مهندس شده است. قبل از شهادتش خودش خواب دیده بودکه عمه اش که فوت کرده است.
به او می گوید: «اعظم بیا کنار من» یک شب هم خودم خواب دیدم که در یک پناهگا ه نشسته ایم و در آنجا مجلسی بر پا کرده ایم و همگی مشکی پوشیده ایم و گریه می کنیم.»
همسرش اکبر قاسمی کوهانستانی نیز شهیدشده است.