جوانى موقّر و مؤدب بود و در خانواده مورد علاقه همه واقع مى شد. گرچه در دوران نوجوانى به
سر مى برد اما رفتارى مردانه و با وقار داشت.به خاطر استعداد سرشارش در همه كلاس ها موفق بود.
هميشه در اين انديشه بود كه چطور جامعه را راهنما باشد. امام را دوست مى داشت و همراه ديگر مردم روستا در گروه هاى مختلف در جهت حفظ انقلاب قدم بر مى داشت. او در سال 1362 به حوزه علميه شهركرد رفت و مدت 2سال دوره مقدماتى را در آنجا طى نمود. شهيد سلمان براى نماز اهميت زيادى قائل میشد و هيچگاه نشد صداى منادى نماز جمعه و جماعات و مجالس و محافل مذهبى را بشنود و در آن شركت نكند.
او همواره گوش به فرمان امام عزيز بود و فرمانش را فرمان خدا مى دانست. بر همين اساس وقتى نداى امام را براى حضور در جبهه ها شنيد، حجره را رها كرد و به امام لبيك گفت. اين طلبه مجاهد، در جبهه نه تنها به امور تبليغ و ارشاد مى پرداخت بلكه به عنوان يك امدادگر فعال، فعاليت مى نمود.
آخرين صفحة كتاب زندگى سراسر عزت و مجاهدت اين طلبه سرفراز در جزيره مجنون ورق خورد و عاشقانه در خون خويش غلتيد.
فرازی از وصیت نامه:
بر ملت ايران است كه با جان و مال خود در راه حفظ انقلاب و شهداى راه فضيلت تلاش نمايد... مبادا صاحبان اصلى انقلاب را از صحنه دور كنند و ستمگران را جايگزين وارثان انقلاب نمايند.