در خانواده مذهبی در خمینی شهر متولد گردید. در سن هفت سالگی به مدرسه رفت و تا پنجم ابتدایی تحصیل نمود ولی به علت مشکلات مالی ترک تحصیل کرد. ایشان جهت کمک به تأمین مخارج خانواده در کارخانه بافناز اصفهان مشغول به کار می شود.
شهید موسوی اگر چه از درس خواندن محروم می شود ولی با شرکت در مجالس مذهبی و دینی به کسب علوم اسلامی می پردازد. در این مجالس با مسائل و مشکلات اجتماعی و سیاسی آشنا می شود و با مطالعه کتب مختلف اطلاعات خود را در زمینه های گوناگون علمی افزایش می دهد. خصوصیات اخلاقی و خونگرمی ایشان باعث می شود که جوانان محل به او علاقمند شوند. با تعدادی از همسالان خود تیم فوتبال دخانیات را تشکیل دهند که در آن زمان در سطح شهرستان معروفیت خاص پیدا می کند.
فعالیت های دوران انقلاب
با اوج گیری اعتراضات مردم علیه رژیم ستم شاهی شهید موسوی از تیم ورزشی کنارگیری می کند و فعالانه در مجالس و راهپیمایی های مردمی شرکت می کند. با توجه به اطلاعات ایشان در زمینه های مختلف و آشنایی با افکار و عقاید امام خمینی (ره) در مجالس مختلف مردمی شرکت و با سخنرانی به نشر اهداف انقلاب اسلامی می پردازد.
یکی از دوستان ایشان در خاطرات خود بیان می کند: یک روز که از سخنرانی مسجد حکیم اصفهان در دوران انقلاب به اتفاق چند نفر از دوستانش باز می گشتند توسط نیروهای نظامی دستگیر می شوند و برای بازجویی به زندان شهربانی انتقال می دهند. در مسیر آنان را مورد ضرب و شتم قرار می دهند و با کلت به صورت شهید موسوی می زنند که باعث پاره شدن لب ایشان می شود. در زندان هنگام غروب شهید موسوی برای خواندن نماز از مأموران درخواست مهر می کند. به او می گویند ما مهر نداریم. شهید خطاب به نیروها با اعتراض می گوید پس شما چه مسلمانی هستید که نماز نمی خوانید. پس از این اتفاق فرمانده پاسگاه به نیروهایش می گوید ببینید ما با چه کسانی روبرو هستیم.
فعالیتهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب فعالیت شهید در زمینه های مختلف ادامه داشت. با شروع توطئه های دشمنان علیه انقلاب اسلامی ایشان با نیرویی جدید و بدون احساس خستگی به دفاع از آرمانهای انقلاب پرداخت. با شروع فتنه سیستان و بلوچستان داوطلبانه به آن منطقه اعزام شد. بعد از چند ماه که به خمینی شهر بازگشت در تاریخ 20/3/1359 به عضویت رسمی سپاه درآمد و در واحد عملیات مشغول به خدمت شد. با آغاز توطئه دشمنان و ضدانقلابیون در کردستان با تعدادی از برادران بوسیله هواپیما به سنندج اعزام گردید و به عنوان مسئول نیروهای محافظ فرودگاه چند ماه در آنجا خدمت نمود. با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی علیه ایران ایشان بعد از بازگشت از کردستان بعد از چند روز استراحت همراه تعدادی از نیروها به آبادان اعزام می شوند. با توجه به تجربیات و روحیه عالی به عنوان معاون محور خط پدافند ذوالفقاریه به دفاع از کیان ایران اسلامی می پردازند. در عملیات تپه های مُدن (شهید مؤذنی) دوشادوش رزمندگان شجاعانه به دشمن بعثی هجوم برده و پیروز می گردند. با استقرار نیروهای خمینی شهر در خط پدافندی شوش دانیال ایشان به عنوان فرمانده انتخاب می شود. در اسفندماه 1360 که نیروهای ایران آماده حمله گسترده به دشمن می شدند دشمن در یک اقدام عجولانه حمله گسترده ای در منطقه پدافندی شوش و دشت عباس آغاز می کند. شهید موسوی با فداکاری نیروهای مستقر در منطقه در مقابل دشمن شجاعانه مقاومت می کنند و با وارد آوردن خسارات و تلفات فراوان آنان را مجبور به عقب نشینی می کنند. بعد از پایان عملیات بیت المقدس با تعدادی از نیروها به عنوان مسئول به منطقه عملیاتی اعزام می شود. در مرحله سوم عملیات بیت المقدس که منجر به حماسه جاودانه آزادسازی خرمشهر گردید شجاعانه شرکت کرد. در این عملیات تعدادی از نیروهای خمینی شهر به فیض شهادت نایل می گردند و تعدادی از آنان مجروح می شوند. شهید موسوی پس از پایان عملیات به سپاه خمینی شهر باز می گردد.
جلوه ای از روحیه ایثارگرانه شهید موسوی
جانباز قدیر رضایی در خاطراتش می گوید: من از آبادان با شهید موسوی آشنا شدم. در عملیات بیت المقدس با هم بودیم که من بر اثر اصابت ترکش از ناحیه هر دو چشم نابینا شدم و برای درمان در یکی از بیمارستانهای تهران بستری شدم. شهید موسوی بعد از پایان عملیات به تهران آمد و چند روز به پرستاری من مشغول شد و برای درمان تلاش کرد. حتی ایشان نزد دکتر معالج من می رود و با اصرار از او می خواهد یکی از چشمانش را برای پیوند به من هدیه کند که جواب می دهد که این کار امکان ندارد و این گوشه ای از روحیه گذشت و فداکاری ایشان بود.
آخرین مأموریت
با شروع عملیات های رمضان در منطقه جنوب، شهید موسوی در تاریخ 1/4/1361 به عنوان فرمانده گردان به منطقه عملیاتی می رود. چند شب قبل از شرکت در عملیات شهید موسوی خوابی می بیند و آن را برای شهید عبدالرحمان کرمی تعریف می کند که ایشان بعد از عملیات خواب را برای دیگران تعریف می کند. شهید موسوی در رؤیا چگونگی به شهادت رسیدن خود را مشاهده و برای آقای کرمی تعریف می کند.
شهید کرمی در لحظه شهادت ایشان را این گونه بیان می کند: روز عملیات در منطقه تصرف شده از دشمن من به شهید موسوی نزدیک شدم و می خواستم قمقمه آب را برای نوشیدن بدهم که ناگهان یک گلوله خمپاره دشمن در نزدیکی ما منفجر گردید و برا اثر اصابت ترکش به بدن آقای موسوی ایشان به شهادت رسید و من مجروح گردیدم. در آن هنگام به یاد خوابی که شهید موسوی دیده بود و برای من تعریف نمود افتادم.
کنگره سرداران و 2300 شهید شهرستان خمینی شهر
قسمتی از وصیت نامه شهید
ملت عزیز و شهید پرور ایران، شما همه مسؤول خون این شهداء هستید. اینان جان خود را در راه خدا فدا کردند و از این دنیای ذلت بار دست کشیدند و رفتند و شما باید ادامه دهندگان راه آنان باشید. پدر و مادر عزیز هیچگاه نگران برای فرزندتان نباشید. فرزند شما هم مانند دیگر جوانان فدای اسلام ش