نامش ذبیح ابراهیم(ع) و شجاعتش قاسم بن الحسن(ع) را در ذهن ها تداعى مى کرد. این را در
همان کودکى که در مدرسه، عکس شاه را به نشانى انزجار از حکومت ستمشاهى پاره کرد و موجب بیدارى اهالى روستا گردید به همگان ثابت کرده بود. طلبگى را در ده دوازده سالگى در گلپایگان آغاز کرد. یک سالى هم خوانسار و سپس قم. اینها مراکز علم و معرفتى بود که ذبیح الله در آنها کسب فیض نمود. سنش قد نمى داد و گرنه از همان اوایل جنگ، شوق رفتن به جبهه ها و نبرد با
دشمن را در سر مى پرورانید.
به دنبال میدان مردانه اى بود که آنچه در طى چند سال از عشق و عرفان، اینجا و آنجا آموخته بود به بوته آزمایش بگذارد. هر طورى بود؛ دوره آموزش نظامى را گذراند و چند ماهى به جبهه رفت. بار دوم در زمستان برف زیادى باریده بود. زمان عملیات خیبر بود وخیبرى هاى خمینى مى رفتند تا با ابراز شجاعت، در رزمگاه مجنون، نام خود را در کنار فهرست خیبرى هاى صدر اسلام، جاودانه کنند و او نیز با همه بضاعتش که در مقیاس اخلاص، به سنگینى آسمان ها بود، به این میدان آمد و جاودانه شد.