همه از پاکدامنى و سخاوت و شجاعت و صبرش مى گفتند و از همه مهمتر از صداقت و درستکاریش! شغل هاى زیادى را آزموده بود: طلبگى، کشاورزى، رشته مکانیک در دوره دیپلم،
تخریب چى، خدمه توپ ضد هوایى چهار لول، و از همه مهمتر عاشقى!
فعالیت هاى جعفر در دوره انقلاب اسلامى، گرم کردن تنور راهپیمایى بود و مبارزه با رژیم پهلوى. جنگ هم که پیش آمد حوزه را رها کرد و به فرمان رهبر و مقتدایش گردن نهاد. در اکثر عملیات هاى رزمندگان اسلام حاضر میشد. یک بار هم به شدت از ناحیه کمر مجروح گردید و از گازهاى شیمیایى آزار مى دید. پزشکان به او سفارش کردند براى استفاده از هوایى بهتر به شمال برود امّا او نه شمال که راه جنوب را برگزید... و چه انتخابى! عملیات والفجر 8 شد. عاشقانه در جهت جهاد و مبارزه شتافت تا تیر مستقیم صدامیان کافر سینه او را شکافت.
فرازی از وصیت نامه:
خدایا اگر خواست تو این است که مرا زنده بدارى، بدار در حالى که سراسر عمر من در خدمت تو باشد و اگر قصد تو این است که مرا بمیرانى، مرگ مرا در شهادتم که بهترین مر گها و همان مقام لقاى تو است قرار بده.