سردار شهید احمدرضا ماهوش محمدی در 28 اردیبهشت 1340 در یک خانواده مذهبی و مستضعف دیده به جان گشود. دوره ابتدایی را در دبستان سروش به پایان رساند و بعد از آن به دلیل مشکلات اقتصادی از ادامه تحصیل بازماند و به عنوان شاگرد بنا مشغول کار شد. او کار میکرد تا درد کارگری را بداند نه اینکه شعار بدهد. کف دستهایش از فرط کار پینه بسته بود. او به قرآن علاقه فروانی داشت و در جلسات قرائت قرآن شرکت میکرد. پایبند به انجام فرائض مذهبی بود و به مطالعه کتابهای مذهبی علاقه فراوان داشت. او در کتابخانه شخصیاش تعداد زیادی کتاب مذهبی داشت که در اوائل پیروزی انقلاب 63 جلد از آنها را به کتابخانه بلال حبشی مسجد علی ابن ابیطالب(ع) تقدیم کرد.
در دوران انقلاب شب بر روی دیوارها شعارهای نهضت مینوشت و اعلامیههای امام را توزیع و پخش میکرد و روزها در تظاهرات مردمی علیه نظام شاهنشانی شرکت فعال داشت تا اینکه نهضت به پیروزی رسید، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به منظور حراست و پاسداری از دستاوردهای انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اصفهان در آمد و با توجه به نیاز منطقه سیستان و بلوچستان به حضور نیروهای انقلاب در اول مرداد ماه 1358 به آن خطه اعزام شد. و بعد از گذراندن یک دوره آموزش نظامی تکمیلی در زاهدان برای ادامه خدمت به سپاه پاسداران خاش اعزام شد و به دلیل شایستگی و لیاقت و کاردانی به عضویت شورای فرماندهی مسرول واحد عملیات سپاه خاش منصوب شد. بعد از مدتی از برادران بزرگترش شهید رجبعلی ماهوش محمدی میخواهد که برای انجام رانندگی و خدمت به منطقه خاش بروند و او هم به درخواست برادر لبیک میگوید و در این اولین اعزام به سیستان و بلوچستان میرود شهید احمدرضا ماهوش در شبی که فردا صبحش به شهادت رسید در آخرین سخنرانی در سپاه خاش بعد از توصیههایی به همرزمانش از شهادت قریب الوقوعش خبر میدهد.
میگوید: خدایی که دیدهام که حال به طور پوشیده و مختصر میگویم که من از قبل میدانستم که شهید میشوم "او در مناجات و دعایش به درگاه خداوند میگوید: خدایا به من دستی ده که فقط برای تو به حرکت درآید، و برای تو ماشه مسلسل را بچکانم خدایی به من دلی عطا کن که فقط تو در آن جاییگیری و قلبی ده که فقط برای تو بتپد و برای تو بزند.
خدایا: به من چشمی ده که فقط تو را بیبند و جز تو کسی را نبینم و به من پای ده که فقط در راه تو گام بردارم و برای تو به حرکت درآید.
و سینهایی ده که در برابر امواج گلولههای چپ و راست او را سپر اسلام قرار دهم نه سپر خود خدایا: به من صبر و استقامت در براب ناملایمان و سختیهای مادی و معنوی عطا کن که بردبار باشم
و به من شجاعتی ده همچون شمشیر علیوار به دریای دشمن بیفتد
خدایا به من عمری ده که در این عمر میتوانم در خدمت تو باشم.
بچه های سپاه خاش میگویند: شهید احمدرشا ماهوش هم فرمانده و هم امام جماعت ما بود و سرانجام در صبح دم روز پنجشنبه 26 /4 / 1359 به همراه برادرش رجبعلی ماهوش و نه نفر از همرزمانش در محور ایرانشهر – راسک در درگیری با اشرار مسلح شاهد شهادت را در آغوش کشید و در شوق دیدار معشوق به سوی او پر کشید. روانش شاد.