طلبة شهید: علیاصغر طاهری در سال 1347، «نوشآباد» آران، لبریز از جام نوشین عنایات خداوندی بود. کودکی از سلالة پاک شقایق، بر دامن اطلسیهای آن دیار پا مینهاد و تقدیری زیبا را در عالم ذر به انتظار کشیده بود، در چشمان نیمهباز خویش مرور میکرد. به یمن قداست نام ششماهة دشت کربلا «علیاصغر» نام گرفت و در آیندهای نه چندان دور داستان علیاکبر حسین (علیهالسلام) را تکرار کرد. زندگی این نوگل خانوادة طاهری در باغچة امید و آرزو نزد باغبان مؤمن و خدادوست سپری گشت. او که از کودکی طعم تلخ فقر را چشیده و سخت و آبدیده شده بود، نزد مادر مینشست و با انگشتان کوچکش گلهای خاطره را نقش میزد و این گونه به خانوادة دردکشیده کمک میکرد و همزمان دوران دبستان را میگذراند و صفحة سفید دل به مشق زیبای سادگی و الفبای ادب مینگاشت. با پایان تحصیلات ابتدایی و راهنمایی، فرشتة جانش هوای جنتالموعود افلاکیان خاکی کرد و رهسپار دیار عشق شد. در حجرههای کوچک مدرسه، سکنی گزید و نزد خضرتباران، زانوی تلمذ زد. بر سایبان اخلاص تکیه کرد و سوار بر قایق نیاز رهسپار ساحل نور شد. در و دیوار مدرسة آیت الله مدنی و امام خمینی(رحمتاللهعلیهما) کاشان، روزهای دلنشین حضور این چکاوک آسمانی را از یاد نخواهند برد. زندگانی سراسر نور «شهید طاهری» از سال 63 رنگ و بویی دیگر یافت. نوجوانی که دستانش مأنوس با قلم و درس و بحث بود، اینک در معاشقه با تفنگ، رزم جانانه را تجربه میکرد. وی در طی سالیان جنگ مجروح گشت و طعم شیرین زخم یار را چشید. پس از بهبودی، دورة آموزش غواصی را فرا گرفت و همراه با گردان امیرالمؤمنین لشکر 14 امام حسین (علیهالسلام) بار دیگر رهسپار میدان شد. سرانجام در هشتمین اعزام به میادین خون و آتش بود که گلبوتههای نیاز او بشکفت و نگاه حضرت یار را به خود خرید. ندبههای دلتنگیاش سامان گرفت و قفل پنجرة آرزوهایش شکست. در 25 دیماه 1364 در عملیات ظفرمند «کربلای پنج» سرو قامتش، در زمین شلمچه بر زمین افتاد و نغمة «ارجعی» سرداد . ... و اینک سالیان سال است که یعقوب چشمان پدر و مادر در حسرت خبری از یوسف پیکر اوست که مردانه در میدان جنگید و زیر باران گلوله نشان در بینشانی یافت . «روحش شاد و راهش پر رهرو باد.»