طلبة جاویدالاثر: علیمحمد پاینده استان: اصفهان شهرستان: نجفآباد این بار نیز میخواهیم، به کوچههای شهر نجفآباد سری بزنیم و بار دیگر به دنبال کسی بگردیم که شجاعتش پشت خیلی از دشمنها را لرزانده، اما مگر قلم قاصر میتواند حق این رادمردان الهی را ادا نماید. چه میشود کرد که این وظیفه رسالتی است سنگین بر دوش قلم تا خط سرخ عاشوراییان را باز گوید. سخن در وصف لالهای پرپر شده از دیار شهید پرور نجفآباد است که با هم روزهای حضورش را به نظاره مینشینیم: علیمحمد پاینده، در آخرین روز فصل گرم تابستان 1340 به دنیا آمد و پس از سپری کردن دوران خوش کودکی بسیاری از اوقات را به باغ و صحرا برای کمک به پدر میشتافت و شاید خود همین موضوع تأثیر زیادی در رقّت دل و صفای او داشت، چرا که پای گذاشتن در طبیعت و نگریستن در عظمت خلقت، خود درسهای خداشناسی زیادی به انسان میآموزد. به این ترتیب «علی محمد» دوران دبستان خود را در مدرسه منوچهری و پس از آن مقطع راهنمایی را در مدرسة کسری گذراند و کمکم نوجوانی برازنده شد. از آنجا که دارای همان روحیة حقیقت جویی بود، قدم در محیط پاک حوزه نهاد و در شهر مقدس قم رحل اقامت افکند. دروس خود را تا حد رسائل و مکاسب ادامه داد و سپس با آغاز جنگ تحمیلی راهی میدان نبرد شد و در هیچ عملیاتی نبود که شرکت نداشته باشد. همرزمانش میگفتند: در عملیاتها کوچکترین واهمهای نداشته و گویا اصلاً ترس را نمیشناخته است. سرانجام «علیمحمد» در عملیات خیبر، نشان در بینشانی یافت و از دیدهها پنهان گشت، ولی بعد از مدتی خیلی از دوستانش که همراه او بودند گواهی دادند که با چشمان خود، رقصیدن او را در خون دیدهاند و بدین ترتیب شهادت او قطعی گردید. با همه اخلاص و صفایی که داشت و با تأسی به الگوی بزرگ حامی ولایت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) خواست مکان شهادتش و بدن مطهرش مخفی بماند. اگر چه جسد مطهرش یافت نشد اما روح پاکش برای تمامی ملائکه آشنا است و باعث فخر انسان بر ملائک شد که چگونه جوانی در ابتدای جاده زندگانی و در آغاز پیوندی آسمانی، از تمام دنیا چشم پوشید و راهی دیار ابدی گردید. «روحش شاد راهش پر رهرو باد.»
بسم الله الرحمن الرحیم
«روحانی شهید: علی محمد پاینده»
«ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون» بشارت بر آنان که با استقامتشان در راه خدا، فرشتگانرا فوج فوج از عرش کبریایی به زمین میخوانند. اینان که از لطافت ایمانشان را آسمان بدرخشش و زمین را به نعمت دادن و ستارگان را به لبخند زدن وا می دارند، در مشهد شهدای فتح المبین در پیشگاه خداوند زانوی ادب به زمین نهاده ام، نوازش باد بر شقایقهای خونین روئیده بر مشهد شهدا و چشمک شهدای آسمان را بنوشتن وا داشته. خدا یا! ای خالق، ای رازق، ای شاهد، ای رئوف و ای عاشق شهیدان! توفیقم ده که یا با اشک چشم جوی آبی راه انداخته و نوشته را در او بیندازم تا به پیشگاه مقدس شهیدان آید یا اینکه در خونم شناور گردان تا ارزش شهادت یابد و سخنم را به پیشگاه ملت بزرگوار برده تا مردم بفهمند که تنها محو کننده گناهان و خطاهای بی اندازهام، خونم و تنها امید نجاتم از عذاب دردناک تو، شهادت یا گریستن به حدی که چشمانم در ره تو از حدقه بیرون آید. خدایا! به مصداق وعده های زیادت در قرآن مجید ازاین لحظه به بعد استقامت می کنم به امید لقای تو و شامل شدن عفو بی پایانت بر گناهان بیاندازهام. خدایا! در راه تو در هر مکانی به امید شهادت پا می نهم، بسته به لطف توست تا کجا لیاقت ]پیدا کرده و شهادت را[ در آغوش کشم. خدایا! راضی هستم به رضای تو، تو هم از ما راضی شو و در جوار رحمت و بر خوان نعمت خود حاضر گردان. خدایا! از پیشگاهت شهادت می طلبم، زیرا که شهادت لاله را روئیدنی، سنگ را بوسیدنی و خاک را بوئیدنی کرد. اشک را به ریزش واداشته و گناهان را موجب آمرزش و .... همه چیزمان از شهادت و شهیدان و طبق فرموده خداوند، حوادث عالم یکی ازاهدافش شهادت است. «تلک الایام نداولها بین الناس لیتخذ منکم شهداء» آری، ما برای شهادت آمدهایم. اینک که قلم در دست سطور استوار کاغذ را می پیمایم، چند سخن دارم؛آن هم سخنی کلی، زیرا حوادث و امواج جامعه فصلی و زودگذر تنها از آنان سخن گفتن شاید با بینش وسیعی که انسانها باید داشته باشند سازگار نباشد. 1) ای مردم، ای همه قشرهای جامعه اسلام! شما بزرگید، اگر مؤمن باشید، شما عزیزید، شما بر جهان قدرت نمایی کردید، آنان که با اسلام و شهدایمان سر جنگ دارند از شما در هراسند و آنانکه از حلقومشان توسط تیغ ظالمان خون جاری است، در انتظار شمایند. تنها بگویم که غفلت، بزرگی کوچک است. غفلت از عزت، ذلت است و غفلت از قدرت، ضعف است. شما بزرگید و جهانی، یک انسان جهانی حیف است به خود سرگرم شود و سرگرمی به مسائل بچهگانه، خواست شیاطین است. بینشتان را وسعت دهید. از سطح شهر و آبادی، مدرسه، استان و ایران بالاتر روید،خود را نبینید و مسائل اطراف خود و اسلام و مسائل حاکم بر جهان را بنگرید. عزیزان! خود را برای خدمت به محرومین جهان آماده سازید، عزیزان! فرهنگ یکدیگر را یاد گیرید، زبان همدیگر را بفهمید. به عظمت خدا سوگند، همه یک چیز را میخواهید... 2) دین اسلام نظام توحیدی و نظام ارزش است، اگر خالصاً و مخلصاً برای خدا عمل کنید.حتی تکان دادن دست به حدی است که جن و انس اجرش را نتوان نوشت. به فکر تولید ارزش باشید و در درجه اول ارزش خود را بالا برید و همانطور که خود مغفرت و رحمت خداوند را خواهانید، برای دیگران نیز بخواهید و حاضر نشوید همنوعشان هر چند گنه کار باشد، ره جهنم را بپیماید. آنان را راهنمایی کنید ودست همدیگر را گیرید «و سارعوا الی مغفره من ربکم و جنه عرضها السموات و الارض». برای پیشبرد اسلام عزیز، ارزش فرا گیرید و یاد دهید. برادرها! در همه جا افراد برای کار کردن کم هست، از کوچکترین واحد واجتماع و ارگانها تا بالاترین نقطه مملکت اسلامی، وزیر و سفیر و استاندار و قاضی و کارگر و کشاورز فرمانده و جنگنده و . . . همه کماند. به فکر تربیت نیرو برای سرتاسر جهان باشید و هر شخصی سعی کند کارهای بیشتر و وزنة بزرگتری را از دوش انقلاب بردارد. 3) فرهنگ پست و به جا مانده از طاغوت را برکنید، مردم کار کردن عیب نیست و همه باید گندمها را بکاریم، بناییها بکنیم، جهاد بکنیم، منافقها را رسوا کنیم. مملکت را اداره کنیم، من به نوبة خود احساس شرم میکنم که در این مملکت پس از سال اول انقلاب، تولید گندم نصف شده باشد و واردات 8 برابر، احساس خجالت می کنم کشور ایران با این آب و خاک و امکانات گندم وارد کند. همه با هم زمین را شخم می زنیم و آذوقه را برای محرومین کل جهان تهیه خواهیم کرد(انشاءالله) اگر نشستیم، چه کسی برای ما کار کند و گندم بکارد؟ اگر بر سر کوچهها و میزها و در اتاق و خانهها، بنشینم، باید در انتظار ذلت نشسته باشیم. شهیدان عزیز بودند که با داشتن کارهای مهم (مسئول تدارکات منطقه 2 کشور) در روستا کنار پدرشان بیل می زدند و آبیاری میکردند و کود بار می کردند و با قوت جهاد می کردند و در آخر در عملیات بیت المقدس شهید شدند. مولایمان حضرت علی(علیهالسلام) با اینکه جامعه به آن بزرگی اسلام را اداره مینمود، خرما هم میکاشت. به طرف این ستارههای فروزان مسابقه دهید و از آنان کار کردن آموزید تا با آنان محشور شوید. آنان منافق و دشمن را خانهنشین کردند، گندم کاشتند، درو کردند و سقف خانه شان را با دست خود ساختند و مملکت را نیز اداره کردند. 4) ملت بزرگوار! خلیفههای خداوند بر روی زمین را بشناسید و قدرشان را داشته باشید والا بزرگانی که نعمتهای روی زمین به خاطر آنان است، بزرگانی که پرندگان آسمان با پروازشان به آنان تعظیم میکنند و درختان خیابان در هنگام حرکت سر تعظیم فرود میآورند و ابرها به خاطر آنان میبارند، این همه و همه راضی نیستند بنگرند به جانشین خداوند در روی زمین توهین گردد و چون مردم قدرشان را ندارند، آنان از خداوند می خواهند که این خلیفه ها را به پیش خود ببرند، نکند رفتن بهشتی در اثر گناهان ما باشد، بشناسیدشان و از خداوند بخواهیم تا آنان را برای ما حفظ گرداند. 5) دری که خداوند بزرگ برای اولیای خاصش در بهشت نهاد، رفتن از او مشکل است، صبوری و استقامت میخواهد. عزیزان! اگر فراموش کردیم که جنگ سخت است و جهاد مشکل، خدای ناخواسته شکست میخوریم و اگر صبر را پیشه خود ساختیم، آن موقع به صریح قرآن، یک نفرمان بر ده نفر از دشمن غالب خواهد بود. نکند باورمان آید که امکانات می جنگند، نعمت های داخل جبهه نعمتاند ولی مواظب باشیم آنها را تبدیل به نعمت نکنیم. نکند مخلصینی از ته دل آه بر آرند و بگویند خوشا به حال آنروز که قرارگاهها نبود. پیامپی نداشتیم، تانک نبود. چند ساعتی بیش به حمله نمانده و حرفهای گفتنی زیاد و فرصت شما عزیزان کم، از اینکه وقتتان را گرفتم میبخشید. ای عزیزان! نه از روی احساس میگویم و نه خدای ناخواسته از روی تشریفات، اگر خداوند لیاقت شهادت عطایمان فرموده، ما را از دعاهای خود محروم نگردانید. عزیزان! به تمامی دوستان قول میدهم که اگر اجر و مقامی (که ندارم) پیش خداوند داشتم، در روز محشر شفیع هر انسانی که خداوند کریم اجازه داد بشوم. آن هم با پشتوانه دعاهای خودتان، شما هم قول دهید. در آخر آن افرادی که برایم نامه نوشتند و فرصت نداشتم جواب بدهم یا سهل انگاری کردم، مرا ببخشند انشاءالله همگی را جبران خواهم نمود.