نعمت الله مجلسی در شهریور ماه سال 1343 در اصفهان دیده به جهان گشود . او در کودکی صبور و کوشا بود و کمتر شکایت می کرد .تحصیلات ابتدائی را با موفقیت طی نمود . با وجود کمی سن در مورد مسائل اطرافش تجزیه و تحلیل می نمود . نعمت الله با نوشتن انشاء علیه کشف حجاب رضا خان در مدرسه مبارزه خود را با رژیم شاهنشاهی آشکار کرد . سوم راهنمائی بود که با پخش اعلامیه ، پیروی خود را از اسلام و امام خمینی اثبات کرد . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیت انجمن تبلیغات اسلامی مسجد محل را نیز بر عهده گرفت .در جذب نیرو های جوان با اسلام و انقلاب کوشا بود . با شروع غائله کردستان از طریق هلال احمر پس از گذراندن دوره امداد گری اعزام شد . تلاشهای او موجب شد تا به عنوان مسئول امور مالی ستاد امداد و درمان باختران انجام وظیفه کند . وی در امور مالی ستاد مشترک امداد و درمان باختران انجام وظیفه می کرد .وی در امر تحصیل نیز می کوشید و توانست در سال 1362 پس از اخذ مدرک دیپلم ،در رشته مهندسی مواد دانشگاه صنعتی پذیرفته شود . در سال 1362 به جبهه اعزام شد . بنا بر ضرورت در قسمت مخابرات ،ضمن فراگیری مسائل مورد نیاز ،خدمات ارزنده ای انجام داد .شایستگی های نعمت الله موجب شد تا معاونت واحد مخابرات «یگان ویژه 23 بعثت »به او واگذار شود . در 19 شهریور ماه سال 1365 نعمت الله ماموریت یافت عملیات نفوذی در جزیره مجنون را شخصا انجام دهد و در این ماموریت در اثر موج انفجار توپ به درجه رفیع شهادت نائل آمد .و معنی «عند ربهم یرزقون»را درک کرد .
دستنوشتههای نعمتالله
دوست عزیزم، آقای رسول جمالیان
با درود و سلام بر منجی بشریت، امام زمان و نائب بر حقش، امام و تمامی رزمآوران وتمامی شهدای اسلام.
رسول جان، سلام.
امیدوارم که در کسب رضای خداوند متعال موفق و پیروز بوده و باشی. برادرم، نمیدانم چه بنویسم و چه بگویم که نوشتنیها زیاد است ولی قلم توان نوشتن ندارد و زبانم از شرم گناهان قدرت گفتن ندارد ولی به امید خدا و کمک او چند سطری برای دوست بسیار عزیزم به رشته تحریر در میآورم. باشد که موجب خشنودی حق تعالی قرار گیرد.
شد کاروان عشق و بر جا ماندهام من رفتند همراهان و تنها ماندهام من
برادرم، خوشا به حال انسانی که واجبات الهی را انجام دهد، در سختیها شکیبا باشد، در هنگام شب، خواب را با راز و نیاز با خدا سودا کند تا آنگاه که خواب چشمانش را برباید، زمین فرشش و دستها بالش او باشد. در میان دوستانی زندگی کند که دیدگانشان از بیم معاد، بیدار و تنشان با بسترهای آسایش نا آشناست . آنان که همواره نام خدا بر زبانشان جاری است و با استغفار فراوانشان محو گناهان را آرزو میکنند. شما دعا کنید که ما نیز جزو این دسته انسانها باشیم. آری، دلم می خواهد که خون گریه کنم زیرا عمری سپری شد، لحظات خوبی سپری شد ولی حیف و صد حیف; فقط موقعی به خود میآییم که آوای مهیب مرگ به سراغمان میآید، آن لحظه هم زمان اندکی است و سپری میشود. آری، برادر عزیزم؛
همه تقصیر من است; اینکه خود میدانم;
که نکردم فکری که تأمل ننمودم روزی، ساعتی یا آنی;
که چه سان می گذرد عمر گران؟
کودکی رفت به بازی ،به فراغت ، به نشاط ، فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات;
همه گفتند کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان;
که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست، بایدش نالیدن;
من نپرسیدم هیچ، که پس از این ز چه رو، نتوان خندیدن، هیچکس نیز نگفت، زندگیچیست؟ چرا میآییم؟
بعد از این چند صباح به کجا باید رفت؟
با کدامین توشه، به سفر باید رفت؟
من نپرسیدم هیچ، هیچکس نیز نگفت....
تاریخ1364/12/24
گوشهای از وصیت نامه نعمت الله مجلسی
بسمه تعالی
«ولا تحسن الذین قتلوا فی سبیل ا… امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»
«و مپندارید کسانی که در راه خدا کشته میشوند مردگانند بلکه آنان زندهاند و نزد خدا روزی میخورند»
قفس بدن من که روحم را زندانی کرده خدای میداند چقدر قفلها به در آن زده شده چه قفلهائی، قفلهای مادیت دنیا، پول و مقام و …. آری همیشه از خدای خود میخواستم که آن گلولهها یک یک به این قفلها بخورد و قفسم باز شود و روحم پرواز کند و باز هم میگویم که من لیاقت ندارم که این قفلها شکسته شود. ای برادران و خواهران خدا می داند چقدر شهادت شیرین است واقعاً میگویم اگر کسی درک کرده باشد میفهمد چقدر شهادت شیرین است حال که این سخن را میزنم ممکن است خیلیها ما را مسخره کنند و بگویند مگر مرگ هم شیرین است. آری برادر و خواهر شهادت درراه خدا خیلی از اینها که من و تو حدس میزنیم شیرینتر است. پدر و مادرم که واقعاً من خیلی زحمت کشیدهاند من از آنها حلالیت میطلبم از تمام دوستان، اشنایان همکلاسیها همه و همه حلالیت میطلبم و در آخر این را یادآوری میکنم که بخدا قسم جامعهای که بدون ولایت باشد آن جامعه روح ندارد آن جامعة مردگان است یعنی مانند جسمی که بدون روح باشد پس ای برادر و خواهرم اماممان را تنها مگذارید هر چند که مگذاشتهاید. بخدا اگر ساعتها فکر کنید میفهمید که آری روح جامعه است.
والسلام