لطفعلی عباسی ملک آبادی، فرزند حسینعلی و طیبه عباسی، در ششم اسفند ماه سال 1338 در ملک آباد اصفهان به دنیا آمد.
از همان کودکی همراه بزرگترها در کار کشاورزی مشغول فعالیت بود . عشق و علاقه زیادی به کشاورزی داشت. حتی در درو کردن محصولات و کاشتن درخت و غیره همت می نمود. در ساختن دیوار باغ به پدرش کمک می کرد. از کمترین فرصت ها استفاده می نمود.
بسیار خوش اخلاق و خوشرو بود و همه از اخلاق او تعریف می کردند. احترام خاصی برای دیگران قایل بود. در سال 1345 در مدرسه خاقانی روستای ملک آباد دوره ابتدایی را گذراند.
دوره راهنمایی را در مدرسه دهقان شهرستان نجف آباد سپری کرد. جهت تحصیل به نجف آباد رفت. در حین تحصیل به پدرش در امر کشاورزی کمک می کرد تا اینکه در سال 1359 دیپلم خود را در رشته علوم تجربی گرفت.
به خاطر علاقه زیادی که به تحصیل داشت، پیاده راهی نجف آباد می شد. شب ها درس می خواند و روزها به پدرش کمک می کرد . با اراده قوی برخواب و استراحت غلبه می نمود.
در زمان انقلاب در اعتصابات مدارس، در کنار بچه های انقلابی از جمله برادرش (شهید) به فعالیت می پرداخت. در درگیری های یزدانشهر حضور داشت و برای خلع سلاح نمودن ضد انقلابیون همت می کرد.
در سال 1356 فعالیت های انقلابی خود را آغاز کرد. به پخش اعلامیه و نوارهای امام می پرداخت و در جهت پیشرفت انقلاب خدمت می کرد. اکثر فعالیت هایش پنهانی بود. کلاس قرآن تشکیل داده بود.
در اربعین 1357 که چماقداران مسلح به مردم مسلمان یزدانشهر حمله کرده بودند، لطفعلی عباسی به آنجا رفت و به دفاع از مردم مظلوم آنجا پرداخت و تا مرز شهادت ایستادگی کرد که در این حادثه دوست او قربانعلی قاسمی به شهادت رسید.
بعد از اخذ دیپلم عضو بسیج شد و به محافظت ازسد زاینده رود می پرداخت. سپس عضو سپاه نجف آباد گردید. مدتی به مبارزه با ضد انقلاب پرداخت. با شروع جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران به جبهه های حق علیه باطل شتافت.
او یک دوره آموزشی سه ماهه را در تهران و یک دوره دو ماهه را در ذوب آهن اصفهان گذراند. بعد مربی آموزشی شد و فنون رزمی و جنگ تن به تن را با عشق و علاقه به رزمندگان آموزش می داد.
در جبهه نیز مرتباً به آموزش نیروها می پرداخت. تنها به فکر جبهه و جنگ بود و آن را اصل می دانست.
او به جبهه بستان و بعد به جبهه دارخوین اعزام شد . درعملیات حصرآبادان، بستان و تنگه چزابه شرکت داشت.
او مربی آموزش نظامی بود و به امر حاج احمد کاظمی در دفاع و مقاومت در تنگه چزابه فرمانده گردان شد و تا آخرین قطره خون در برابر تهاجم متجاوزان ایستاد.
او یک بار بر اثر بی احتیاطی یک نفر که نارنجک را بین برادران انداخت، با شهامت و از خود گذشتگی فراوان خود را روی نارنجک انداخت و قبل از اینکه منفجر شود آن را دور از جمعیت پرتاب کرد.
لطفعلی عباسی در جبهه دفترچه یادداشتی داشت و هر شب فعالیت های خود را در آن ثبت می کرد و سپس به مقایسه با روزهای قبل می پرداخت. اگر کوتاهی می دید با خواندن چند رکعت نماز از خداوند طلب مغفرت می کرد. حتی در منطقه چزابه که میان آتش و گلوله بود، این عمل را ترک نکرد.
در عملیات چزابه، بعد از سه روز جنگ تن به تن در مواجهه با میدان مین به آرزوی دیرینه خود رسید.
ما برآنیم تا بر پیمان خودازخون شهیدان ذره ای تردید به خویش راه ندهیم و به جهان خواران بیاموزیم که این نور پر فروغ الهی را با فوت دهان های پلیدشان نمی توانند خاموش کنند.
ای برادران و خواهران، چه پر افتخار است تاریخ ملتی که سر فصل های آن را شهیدانش رقم زده اند.
چه حماسه آفرین است ملتی که سلاحش شهادت است، پشتیبانش ایمان و فریادش الله اکبر و مسیرش از میان مستضعفین و مقصدش نجات انسان و خدای گونه کردن جامعه. ما با خون خود به تمامی مسلمانان نشان می دهیم که افتخار از آن ملتی است که شهادت را از جان و دل می پذیرد . ای عزیزان، اسلام برای زنده ماندن و پایدار بودن احتیاج به خون دارد و اگر نبود سیل خروشان خون شهیدان از بدر تا کربلا و تا حال شاید اسلام را به گونه ای دیگر می دیدیم. ای ملت قهرمان ایران و عراق، من به شما می گویم که این جنگ همانطور که امام گفته است: جنگ بین اسلام و کفر است . جمهوری اسلامی ایران برای خدا و به خاطر اسلام به دفاع برخاسته و رسالت خویش را قاطعانه انجام می دهد و ما باید متعهد شویم که به مستکبرین شرق و غرب درس بدهیم که اربابشان برای همیشه خیال توطئه چینی و تهاجم به مرزهای اسلام را از ذهن خویش بیرون ببرند.
ای امام عزیز، ما قاطعانه تا سقوط رژیم کافر صدام و استقرار جمهوری اسلامی درعراق و اتحاد اسلامی ایران و عراق می جنگیم و این خودگامی در جهانی شدن انقلاب اسلامی است. ای امام، من به تو قول می دهم که تا آخرین قطره خون خود را در راه حسین (ع) و برای برقراری دین اسلام در جهان می ریزم و باز هم می جنگم تا کشته شوم، چون اگر بکشیم پیروزیم و
اگر هم کشته شویم باز هم پیروز هستیم. پیام من به ملت و نسل های آینده این است که ما هر چه داریم از اسلام است و روحانیت مبارز هم مبلغین واقعی اسلام هستند که باید تنها ما از آنها پیروی کنیم.